Friday, November 23, 2012

این فریاد را باید شنید: کسی را ندارم. به کسی نیاز دارم!

خبر تراژیک خودکشی دختر نوجوانی که هفته گذشته در ونکوور، در استان بریتش کلمبیای کانادا، به زندگی خود پایان داد، همچنان سوژه بحث انگیز رسانه‌ها و بخش مهمی از جامعه کاناداست. واقعیت تلخ این است که متاسفانه پدیده خودکشی نوجوانان و جوانان روز به روز در همه‌ی جوامع، پیشرفته و در حال رشد و رشد نکرده، گسترده‌تر می‌شود و غم‌انگیز‌تر اینکه حساسیت و توجه به این پدیده نیز کمتر و کمتر می‌شود. اما انگیزه خودکشی «آماندا تود»، و به ویژه فیلم کوتاهی که به گونه‌ای هوشیارانه و با شیوه بیان خاص خود چند هفته پیش از مرگش تهیه کرده و بر روی شبکه اینترنتی یوتیوب منتشر کرده بود، خبر خودکشی یک نوجوان را از رویدادی در میان حوادث «عادی»، خارج کرده و به آن ابعاد یک پدیده‌ی تلخ اجتماعی داده است. آنگونه که در شرح خبر این خودکشی آمده است، یک دختر نوجوان و معمولی، از سن 12 سالگی و به مدت بیش از سه سال زیر فشار سخت‌ترین آزار و اذیت‌های روحی، جنسی و جسمی قرار داشته و به رغم همه‌ی تلاش‌هایی که در حد ذهن و توان خود برای رها شدن از فشارها انجام داده، موفق نشده بود توجه و یاری کسی یا نهادی را به وضعیت خود جلب کند و در نهایت و در تنهایی و بی‌کسی به زندگی خود خاتمه داده است. برهمگان آشکار است که دوران بلوغ و نوجوانی، به ویژه در زمانه پیچیده و بغرنجی که در آن زندگی می‌کنیم، دورانی پر تنش و التهاب و همراه با مشغله‌های ذهنی و ملموس بسیار است. برای تقریبا همه‌ی نوجوانان نیز برخورداری از حمایت‌های عاطفی و روحی و فکری از سوی خانواده و نهادهای رسمی جامعه پوشش امنی برای گذار از سالهای بلوغ و رشد جسمی- شخصیتی است. و پر واضح است که آن گروه از نوجوانانی که از حداقل حمایت‌های عاطفی و فکری برخوردار نیستند، در معرض بیشترین خطرهای پنهان و آشکار و نابود کننده قرار دارند. فیلم 9 دقیقه‌ای که «آماندا تود» چند هفته پیش از خودکشی بر روی شبکه یوتیوب منتشر کرده بود و تاکنون توسط میلیون‌ها تن در سراسر جهان مشاهده شده، سند گویا و هشدار دهنده‌ای برای همه‌ی والدین و افراد و نهادهای فرهنگی-اجتماعی مسئول در همه‌ی جوامع است. در این فیلم که با همه‌ی تلخی‌اش ضروری است همگان آنرا مشاهده کنند، دختر نوجوان 15 ساله‌ای که دیگر نیست، به شیوه‌ای بسیار ساده و ابتدایی، اما به شدت موثر، یکی از معضلات پیچیده دنیای امروز ما را به تصویر می‌کشد. در این فیلم آماندا، بی آنکه کلامی بر زبان جاری کند، فقط با استفاده از چند تکه کاغذ و جمله‌هایی بسیار ساده هم داستان غم‌انگیز زندگی خود را تعریف می‌کند، هم پیچیدگی‌ها و خطرهای استفاده نابجا و مخرب از تکنولوژی ارتباطی عجین شده با زندگی همگان را بیان می‌کند و هم در پایان بی صدا و با یک جمله‌ی ساده نیاز میلیون‌ها نوجوان هم‌نسل خود را فریاد می‌زند که: «هیچ کس را ندارم. به کسی نیاز دارم.» شاید به نظر برخی، مورد زندگی آماندا، موردی استثنایی و وخیم باشد. اما آمار و ارقام رسمی در همین جامعه‌ی پیشرفته کانادا نشان می‌دهد که زندگی بخش قابل توجهی از نوجوانان آمیخته با انواع فشارها، تهدیدها، تعرض‌های جسمی و روحی و جنسی و باج‌گیری‌های گوناگون در محیط‌های آموزشی، تفریحی، دوستانه، اجتماعی و به ویژه دنیای مجازی و به معنی واقعی کلمه «بی در و پیکر و بی قانون» اینترنت است. بر اساس آمار منتشر شده توسط (Ophea) Ontario Physical and Health Education Association ، 30 درصد از دانش‌آموزان اعتراف کرده‌اند که در سال گذشته قربانی رفتارهای گوناگون باج‌گیرانه (Bullying) بوده‌اند. 14 تا 20 درصد از نوجوانان نیز دچار ناراحتی‌های روحی هستند که زندگی روزانه آنان را تحت تاثیر قرار می‌دهد و 36 درصد نیز گفته اند نمی‌دانند برای کمک به دوستی که گرفتار ناراحتی روحی است به کجا مراجعه کنند. بنا به ماهیت و نوع معضل نیز می‌توان تصور کرد (به دلیل خودداری گروهی از نوجوانان در بیان مشکلات)، که این آمار کمتر از واقعیت باشد. این آمار به خودی خود نشان می‌دهد که در جامعه پیشرفته‌ای مانند کانادا بخش قابل توجهی از دانش‌آموزان و نوجوانان، یعنی جوانان و زنان و مردان آینده این جامعه، سالهای رشد جسمی و شخصیتی خود را چگونه می‌گذرانند. در چنین شرایطی باید به این نکته توجه داشت که وضعیت زندگی روحی- روانی و مشغله‌های ذهنی نوجوانان خانواده‌های مهاجر به کانادا چگونه است؟ نوجوانانی که به دلایل بسیار و اغلب نادیده گرفته شده، درجه آسیب پذیری بیشتری نسبت به هم‌نسل‌های «کانادایی» خود دارند؟ آیا هرگز اندیشیده‌ایم که در همین کامییونیتی ایرانی- کانادایی خودمان، چه تعداد نوجوان دختر و یا پسر در شرایطی زندگی می‌کنند که آماندای 15 ساله زندگی می‌کرد؟ اگر بپذیریم که فاصله میان نسل‌ نوجوان و والدین و اختلاف سلیقه‌های معمول زندگی همیشه و همه جا وجود داشته و خواهد داشت، به این نیز اندیشیده‌ایم که نوجوان دختر و یا پسرمان را تا چه اندازه درک می‌کنیم؟ با او به چه میزان، در حدی که مزاحمتی برایش ایجاد نکنیم، هم‌فکر و هم‌دل و همراه هستیم؟ با چه زبانی با آنها ارتباط برقرار می‌کنیم و موضوع ارتباط‌های ما با آنان چیست؟ به چه میزان به ما اطمینان دارند و مسائل و مشکلاتی مانند تهدید و فشار و رفتارهای باج‌گیری (Bullying) و غیره را، که در جامعه و محیط‌های آموزشی و دوستانه با آن برخورد می‌کنند و یا درگیرش می‌شوند با ما درمیان می‌گذارند؟ آن زمان که ما سرمان به مسائل خودمان گرم است، یا ذهن‌مان اسیر سنت‌ها و نوستالژی‌ها و سلیقه‌های گذشته‌مان است، یا اوقات فراغت و تفریح‌مان را پای «ماهواره‌ها» سپری می‌کنیم، می‌دانیم نوجوانان و حتی کودکان‌مان در دنیای مجازی اینترنت چه می‌کنند و سرگرمی‌ها و ارتباط‌های‌شان چیست و با چه کسانی است؟ هریک از پرسش‌های فوق و بیشمار پرسش‌های دیگر می‌تواند و باید موضوع بحث و گفتگو و بررسی در رسانه‌ها و نهادهای فرهنگی- اجتماعی‌مان باشد، که نیست. در چنین شرایطی شگفت‌انگیز نخواهد بود که رویدادهایی نظیر آنچه در این هفته شاهدش بودیم در برابر چشمان‌مان و در کامییونیتی‌مان روی دهد و «آماندا»های ایرانی- کانادایی هم تراژدی بیافرینند!

به عمل کار برآید، به سخنرانی نیست!


بی تعارف بسیاری از رفتارهای اجتماعی‌مان بحرانی و به شکلی بیمارگونه شده است. رفتارهای غریبی که برخلاف چهره‌ی شکوفا و درخشانی که تلاش می‌کنیم از جامعه ایرانی- کانادایی بسازیم و بپردازیم و به مناسبت و بی مناسبت به رخ خودمان و دیگران بکشیم، روی نازیبا و ناموزون آن روز به روز بیشتر خودنمایی می‌کند. جامعه‌ای داریم که در ساختار، انباشته از نیروهای تخصصی، علمی، مالی و استعدادهای درخشان در همه‌ی زمینه‌هاست، اما چرا در عمل رفتارهای اجتماعی به شدت از هم پاشیده و بدبینانه و ناکارآمد از خود نشان می‌دهیم؟ متمرکزترین گروه مهاجران ایرانی پراکنده در جهان، به رغم دارا بودن بسیاری از پتانسیل‌های ضروری برای پیشرفت و کارآمدی در همه‌ی زمینه‌ها، چرا پی در پی تجربه‌های ناموفق پشت سر می‌گذارد؟ اگر این نکته را بپذیریم که خوشبینی افراطی، بدون توجه به جنبه‌های منفی رفتارهای جمعی و اجتماعی همانقدر خودفریبی و مردم فریبی و مخرب است، که بدبینی افراطی و ناامیدی و ناباوری به حرکت‌های جمعی، پس چرا به هردو جنبه به یک میزان توجه نمی‌کنیم؟ در طول چند سال گذشته مدام از هرسو تلاش کرده‌ایم تا به خودمان و جامعه‌ی پیرامون‌مان، در هر رده و سطحی، بقبولانیم که ما از جمله بهترین، شایسته‌ترین، با سوادترین، موفق‌ترین و با استعدادترین مهاجران به این کشوریم. تا جاییکه دیدگان خود را به کاستی‌ها و کمبودها و ناتوانایی‌ها و ایرادهای خود به کلی بسته‌ایم. بی توجهی به معضلات جوانان و نوجوانان و وضعیت گروهی از زنان و مردان و بحران‌های روبه افزایش خانواده‌های ایرانی مهاجر و مشکلات پیچیده گروهی از سالمندان به کنار، از کنار تقلب‌ها و خلافکاری‌ها و قانون‌شکنی‌های گاه شگفت انگیز و رو به افزایش در کامییونیتی‌مان هم بی اعتنا عبور می‌کنیم و نمی‌بینیم و نمی‌شنویم! درکارهای گروهی و اجتماعی جامعه بیرون از خودمان کمتر و کمتر مشارکت می‌کنیم و در فعالیت‌های درون کامییونیتی در پی تفرقه‌اندازی، رواج بی‌اعتمادی، هتاکی و متهم کردن همه‌ی کسانی هستیم که مثل ما نمی‌اندیشند. تجربه‌های همکاری‌های اجتماعی‌مان، حتی در مواقع اضطراری ناموفق‌تر از پیش است و دچار پس رفت شده‌ایم. در برابر انگشت گذاشتن بر این نکات منفی نیز ساده‌ترین بهانه و توجیه‌مان این است که در کامییونیتی‌های دیگر هم همین مسائل هست. غافل از اینکه دیگر جامعه‌های کوچک و بزرگ مهاجر به سرزمین کانادا، هم به اندازه ما «خودبزرگ‌بین» و «خودشایسته‌تربین» نیستند، و هم در حد توان و امکانات خود در بررسی و چاره جویی برای رفع مشکلاتشان تلاش می‌کنند و ما نه! شواهد در دسترس است و نمونه‌ها فراوان. اگر فقط به رویدادهای همین چند هفته و چندماه اخیر توجه کنیم، وقوع زلزله مرگبار آذربایجان و حرکت‌های پراکنده و متعدد جمع‌آوری کمک‌های مالی از سوی گروهها و نهادهای مختلف تا منتفی شدن برنامه بزرگ جمع‌آوری کمک مالی برای آسیب دیدگان زلزله و حرکت‌ها و رفتارهای برخی افراد و نهادها در رابطه با مسائل سیاسی ایران و تحریم اقتصادی و جنگ احتمالی علیه ایران، بهترین و گویاترین نمونه‌ی از هم گسیختگی جامعه ایرانی- کانادایی است. خبر لغو برنامه بزرگ جمع‌آوری کمک‌های مالی برای زلزله زدگان آذربایجان، که قرار بود روز 12 اکتبر برگزار شود، خبر تعجب‌آور و غم انگیزی است که اثرات منفی و ادامه‌داری بر فعالیت‌ها و همکاری‌های اجتماعی آینده کامییونیتی ایرانی- کانادایی خواهد داشت. برنامه‌ای که از چند هفته پیش تبلیغات برای آن آغاز شده بود و انتظار می‌رفت که بعنوان نمونه‌ای از همکاری‌های اجتماعی ایرانیان خارج از کشور و نشانه‌ای از همبستگی عاطفی و انسانی ایرانیان دور از وطن( فارغ از همه‌ی اختلاف سلیقه‌های سیاسی و زبانی و قومی و عقیدتی)، با گروهی از هموطنان بلادیده سرزمین مادری‌مان ثبت شود، با شکست روبرو شده است. دلایل به نتیجه نرسیدن این تلاش انسانی و اجتماعی چه بوده است؟ در اطلاعیه بسیار مختصر منتشر شده از سوی کمیته‌ی کمک رسانی به زلزله زدگان آذربایجان اعلام شده که به دلیل «شرایط کنونی» این برنامه لغو شده است! بی شک هر تفسیر و تعبیری را می‌توان برای توضیح عنوان مبهم «شرایط کنونی» ارائه کرد، اما به نظر می‌رسد عوامل به نتیجه نرسیدن حرکت فوق را از جمله بتوان در نکات زیر خلاصه کرد: * واقعیت این است که ابعاد زلزله اخیر آذربایجان، «خوشبختانه» در مقایسه با مثلا زلزله 9 سال پیش بم، محدودتر بوده است و قربانیان کمتری گرفته است و در نتیجه نمی‌توان انتظار داشت که ایرانیان، و حتی غیر ایرانیان، همان هیجان و احساس همبستگی و میزان بسیج شدن برای کمک رسانی را نشان دهند که 9 سال پیش نشان دادند. گرچه محدود بودن ابعاد زلزله، با توجه به وضعیت زندگی و شرایط اقلیمی منطقه زلزله زده نهایت توجه و کمک رسانی‌های ضروری را می‌طلبد. * پراکندگی و موازی کاری شگفت انگیز افراد و نهادهای شناخته شده و ناشناخته کامییونیتی ایرانی در ساعت‌ها و روزهای نخست پس از وقوع زلزله برای جمع‌آوری کمک‌های مالی بسیار کوچک از مردم برای زلزله‌زدگان، بخش مهمی از پتانسیل عاطفی و توانایی مالی و انگیزه افراد را جذب کرد و برای بسیاری از مردم، پس از گذشت نزدیک به دوماه از فاجعه، دیگر دلیلی برای مشارکت و اهدای مجدد کمک‌های مالی باقی نمانده است. * تشکیل کمیته‌ی جمع‌آوری کمک‌های مالی برای آسیب دیدگان زلزله آذربایجان، با شرکت افراد و گروهها و نهادهایی که، برغم حسن نیت و حس همدردی همه‌ی آنها، از توانایی و نفوذ و اعتبار برای جذب کمک‌های مالی مردم، و تجربه لازم و کافی در مشارکت و انجام چنین فعالیت‌هایی، به یک اندازه برخوردار نبوده و نیستند، یکی از دلایل مهم ناکارآمدی و عدم پیشرفت پروژه فوق بوده است. کارهای تیمی زمانی بهره دهی بالا و موثر خواهد داشت که اعضای تشکیل دهنده «تیم»، اگر نه به یک میزان، دست‌کم از توانایی‌های نسبتا برابر و قابل مقایسه برخوردار باشند. صرف اشتیاق و تمایل و ادعا برای حضور در یک تیم، برای انجام هر کار و پروژه‌ای یک چیز است، و توانایی، صرف وقت و پرهیز از نمایش «من» در امور اجرایی و تصمیم گیری، چیز دیگر! * متاسفانه بی اعتمادی، شایعه پراکنی، اتهامات بی‌پایه و اساس به اشخاص، رواج بدبینی و کارشکنی پنهان و آشکار در کارها و پروژه‌هایی که «ما» و «من» در آن شرکت نداریم و یا شرکت‌مان نداده‌اند، به یکی از بیماری‌های مزمن رفتاری در کامییونیتی ایرانی تبدیل شده و نشانه‌های وخامت چنین رفتارهای ناپسند و مخرب بسیار بیشتر از علائم بهبودی آن به چشم می‌خورد. * دیرزمانی است که عادت کرده‌ایم همه‌ی امور، افراد، فعالیت‌ها، تلاش‌ها، و موقعیت‌ها را از دریچه اغلب تنگ و وارونه‌بین «سیاست»، آن‌هم در رابطه‌ی مستقیم و غیر مستقیم با شرایط سیاسی- اجتماعی جامعه ایران ببینیم. به جرات می‌توان ادعا کرد که هیچ فعالیت فرهنگی، اجتماعی، هنری، ادبی و غیره‌ای وجود نداشته و ندارد که کسی یا گروهی به انجام آن همت گمارد و «ما»، بی آنکه به شیوه انجام و نتیجه‌ی حاصل از آن حرکت و فعالیت توجه کنیم و انتقاد و تشویق‌های خود را در چارچوب انصاف و ضابطه‌های شناخته شده و موجود بیان کنیم، نخست و فقط در پی یافتن وابستگی‌ها، منافع، لاپوشانی‌ها و توطئه‌ها باشیم! و هرگز نیز به خود زحمت ندهیم کوچکترین سند و مدرک معتبر و عقل پسندی برای ادعاها و اتهامات خود ارائه کنیم. چنین رفتار بیمارگونه نیز یکی از دلایل ناموفق بودن پروژه جمع‌آوری کمک‌های مالی برای زلزله زدگان آذربایجان بوده است. سخن کوتاه. تا زمانی که در کنار جارزدن‌های به‌جا و نا‌ به‌جا در باره ویژگی‌های «درخشان» و «چشمگیر» و «استثنایی» کامییونیتی ایرانی- کانادایی، به بررسی و تحلیل و چاره‌جویی برای درمان آن بخش از رفتارهای اجتماعی‌مان نکوشیم، گره از کارمان گشوده نمی‌شود!

همه در برابر آیینه‌ایم!

این گفته که ایران این روزها در بحرانی‌ترین شرایط تاریخی قرار گرفته است، به ظاهر سخنی تکراری است و در سی و دو سه سال گذشته بارها و در مناسبت‌های گوناگون بیان شده است. اما همه‌ی نشانه‌های موجود، از شرایط اقتصادی در حال انفجار(سقوط ارزش ریال تا حد بی‌ارزش ترین واحد پولی جهان)، تا شمشیرکشی‌های آشکار جناح‌های درون رژیم در بالاترین رده‌ها(سخنان روز سه شنبه آقای رئیس جمهور و تنش‌های خیابانی روز بعد)، تا اثرات هولناک تحریم‌های اقتصادی بین‌المللی بر زندگی روزانه قشرهای متوسط و آسیب‌پذیر جامعه(یعنی بخش عظیمی از مردم ایران)، تا وحشت ناشی از آویختن شمشیر جنگ برسر مردم ایران(توسط دولت اسراییل و حامیان مستقیم و غیر مستقیم ِ ایرانی و غیر ایرانی سیاست‌های جنگ‌طلبانه این کشور)، تایید می‌کند که شرایط کنونی به واقع حساس‌ترین و بحرانی‌ترین روزها برای ایران و ایرانیان است. پیش بینی اینکه در روزها و هفته‌های آینده شاهد چه حوادث و رویدادهایی خواهیم بود نیز به دلیل پیچیدگی شگفت‌انگیز مسائل داخلی ایران تقریبا غیرممکن است. واکنش مردم ایران در مقابل وضعیت موجود و میزان تحمل و یا اعتراض‌شان امری است کاملا ناشناخته و تجربه‌های متعدد گذشته بخوبی نشان داده است که هرگونه توصیه و درخواستی که از سوی ایرانیان خارج از کشور خطاب به مردم درون ایران فرستاده شده، یا با بی‌اعتنایی مطلق از سوی قشرهای گوناگون مردم روبرو شده و یا با نشان دادن رفتارهایی غیر قابل تصور، برای خارج از کشوری‌ها، تقریبا همیشه شگفتی آفریده‌اند. در میان ایرانیان خارج از کشور اما، تنها افراد و گروههایی پیش بینی‌های آماده و مشخص برای آینده ایران ارائه می‌کنند که یا به دلیل بی دانشی عمومی توان شناخت پیچیدگی‌های مسائل سیاسی و اجتماعی داخل ایران را ندارند، یا پیش بینی‌های گوناگون‌شان نه از بی دانشی، بلکه به جهت مردم فریبی و زمینه‌سازی برای جا انداختن خواسته‌ها و تمایلات سیاسی- ایدئولوژیکی‌شان است، و شاید هم به هر دو دلیل سرنوشت آینده کوتاه و میان مدت ایران و ایرانیان را با قاطعیت تصویر می‌کنند و برای همه‌ی پرسش‌های دشوار و پیچیده، پاسخ‌هایی ساده و آماده ارائه می‌کنند. به هر روی و در چنین شرایطی یک پرسش اساسی در برابر ایرانیان پراکنده در خارج از ایران طرح می‌شود و آن اینکه آیا باید بی هیچ حرکتی نشست و روبدادها را نظاره کرد؟ و یا می‌توان در اندازه توان و امکانات موجود شخصی و گروهی و در جهت منافع عمومی ایرانیان احساس مسئولیت کرد و حرکتی انجام داد؟ روشن است که تعریف و تعبیر مشخص و مورد پذیرش اکثریت ایرانیان، چه در درون و چه بیرون از کشور نیز، از منافع ملی، وجود ندارد. در داخل کشور به دلیل وجود فضای ارعاب و فشار و سرکوب و سانسور و نیز تحمیل تعریفی حکومتی از منافع عمومی مبتنی بر ایدئولوژی مذهبی- نظامی، امکان بحث و گفتگو پیرامون منافع ملی ایرانیان وجود ندارد. در بیرون از ایران نیز مهاجران پراکنده در کشورهای گوناگون به دلایل بسیار نه توانسته‌اند و نه می‌توانند به تعریفی روشن و مشخص از منافع ملی سرزمین مادری و هموطنان‌شان برسند. در چنین شرایطی اگر هم احساس مسئولیتی در میان گروهی از ایرانیان مهاجر نسبت به وطن و هموطنان‌شان بوجود آید آنرا در چه قالب و به چه شکلی می‌توانند بیان کنند؟ یکی از مشکلات ساختاری و ناگزیر ایرانیان خارج از کشور در زمینه کنش و واکنش نسبت به ایران و ایرانیان نیز این مسئله است که اگر چه ادعا می‌شود بیش از سه، چهار و حتی پنج میلیون ایرانی( بی هیچ پشتوانه و استناد پژوهشی) در خارج از کشور زندگی می‌کنند، اما فقط درصد بسیار ناچیزی از این تعداد «ایرانی»، به معنی واقعی کلمه دغدغه‌ی وضعیت و سرنوشت ایران و ایرنیان را دارند. نکته‌ای که همیشه در مورد جمع ایرانیان مهاجر و توانایی‌ها و دغدغه‌هایشان نسبت به ایران و ایرانیان فراموش می‌شود این است که گروهی بزرگ از این جمع، به دلیل دوری جغرافیایی و زمانی از جامعه ایران و نداشتن هیچگونه دلبستگی و وابستگی مالی و عاطفی با سرزمین مادری و درگیری با شرایط و ضرورت‌های زندگی در مهاجرت نه می‌خواهند و نه می‌توانند «قدمی» یا «قلمی» و یا «درمی» در مسیر همیاری و همفکری با ایرانیان درون کشور هزینه کنند. نکته مهم دیگری که هرگز مورد توجه قرار نمی‌گیرد این است که سرنوشت ایران و ایرانیان برای تقریبا همه‌ی نسل دوم مهاجران( چه آنها که در مهاجرت به دنیا آمده‌اند و چه آنها که در سنین کودکی و خردسالی به همراه خانواه‌هایشان مهاجرت کرده‌اند) دارای کمترین اهمیت است و ایرادی هم به آنان وارد نیست. این گروه از «ایرانیان» در جهان ذهنی و ارزشی دیگری در مقایسه با پدران و مادرانشان زندگی می‌کنند و شاید جز نام و پیشینه‌ی فرهنگی ارتباط دیگری با کشور ایران و شهروندان ایران نداشته باشند. می‌ماند آن گروه از ایرانیان که در طول بیش از سه دهه گذشته و حتی پیش از آن، در سنین جوانی و میان‌سالی و بیشتر، با کوله‌بار ذهنی و فرهنگی پرورش یافته در سرزمین ایران، خواسته یا ناخواسته، به رنج و دشواری و یا آسودگی و رفاه، کوچ کرده و در جهان پراکنده شده‌اند و زندگی‌شان بی تاثیر از رویدادهای سیاسی- اجتماعی میهن‌شان سپری نمی‌شود. برای این گروه با هر گرایش سیاسی، قومی، زبانی، مذهبی و غیره سرنوشت ایران و ایرانیان مهم است و نسبت به تغییر و تحولات درون ایران به هرشکلی کنش و واکنش نشان می‌دهند. از میان این گروه از ایرانیان مهاجر نیز بخشی رفتارها و حساسیت‌ها و تلاش‌هایشان در جهت دستیابی به خواسته‌ها و جاه‌ طلبی‌های فردی، گروهی، حزبی، فرقه‌ای و مادی است و از به‌کارگیری هر روش و ابزاری و حمایت آشکار و پنهان از هر سیاستی با هر هزینه تحمیل شده به مردم ایران ابا ندارند، و گروهی دیگر که دغدغه واقعی آنها همیاری و همفکری با ایرانیان درون کشور برای دست‌یابی به مطالبات آزادیخواهانه و بهروزی و سربلندی سرزمین و فرهنگ ایرانی است. در شرایطی پرتنش این روزها، که سایه شوم جنگ برسر سرزمین و مردم ایران، روز را سیاه و شب را سیاه‌تر کرده است، مهمترین وظیفه و احساس مسئولیت این گروه از ایرانیان پراکنده در جهان چه می‌تواند باشد جز همصدایی و همراهی برای مخالفت با هرگونه جنگ و مداخله نظامی در ایران و همزمان محکوم کردن رفتارهای آزادی‌کش و زندگی سوز رژیم و حکومتی که برای اکثریت عظیمی از مردم ایران جز رنج و شوربختی به‌بار نیاورده است؟ شرکت هر چه گسترده‌تر در تظاهرات ضد جنگ روز شنبه شش اکتبر در مرکز شهر تورنتو «قدم» بسیار کوچکی در مسیر انجام وظیفه ملی و حفاظت از منافع ملی ایرانیان است. شرایط کنونی آیینه‌ای در برابر همه‌ی ما قرار داده است که همه یکدیگر را مشاهده کنیم.

Thursday, July 30, 2009

رسانه ملی چگونه رسانه ای است؟


در گفتگویی آنلاین با چند تن از دوستان وبلاگ نویس و اهل رسانه، بحث به ویژگی های یک رسانه ملی کشید و پیشنهاد شد هریک از دوستان نظرش را بنویسد و از طریق یک "بازی" کاملا جدی وبلاگی از دیگران هم بخواهد تا این بحث را گسترده تر کنند. یکی از دوستان، فانوس آزاد، از من نیز خواسته است در این باره بنویسم.


ما ایرانیان، همچون بسیاری از دیگرملت ها، بطورکلی، نسبت به رسانه ها بی اعتمادیم. تعداد رسانه هایی که حتی در کشورهای مدرن و دموکراتیک از اعتبار و اعتماد عمومی برخوردارند، به نسبت تعداد کل رسانه ها بسیار اندک است. گذشته از این، ما ویژگی دیگری هم داریم و آن بی اهمیت انگاشتن رسانه و حرفه روزنامه نگاری است و اینکه سهل تر از نوشیدن آب می توان روزنامه نگار شد. چرایی آن بی اعتمادی و این بی اهمیتی را می توان از جهات بسیار بررسید اما گمان دارم یکی از مهمترین دلایل این باشد که هنوز تعریف روشن و دقیقی از مفهوم "رسانه ملی" نداریم. یکی ازساده ترین تعریف هایی که در باره رسانه عنوان می شود این است که رسانه همچون "آینه"ای است که واقعیت های جامعه را می توان درآن مشاهده کرد. اگر چنین تعریفی را بپذیریم، کار روزنامه نگار "آینه دار" ی است و همه ِ اعتبار و اعتماد عمومی نسبت به این "آینه" در رابطه ای تنگاتنگ با شیوه کار و میزان مسئولیت پذیری "آینه داران" است.

با این مقدمه، رسانه ملی به باورمن از سویی با خط مشی آن و ازسوی دیگر با ضابطه های روزنامه نگاری مدرن تعریف می شود. در زیر پوشش خط مشی :


- یک رسانه ملی به همگان تعلق دارد و همه ِ شهروندان حق دارند نقطه نظرهای اساسی درمورد مسائل اساسی را از این رسانه دریافت کنند.


- رسانه ملی باید ازتاثیر و نفوذ و سلطه همه ِ افراد یا گروهها و نهادها به دور باشد.


- آزادی گردش ایده ها وعقاید مهمترین ضامن آزادی رسانه ملی است.


- رسانه ملی در مقابل محتوای همه ِ برنامه هایی که منتشر می کند مسئولیت پذیر است و خط مشی ها و اتوریته خودرا درمورد همه ِ برنامه ها اعمال و اجرا می کند.


- احترام به حقوق انسانی و اخلاق (نه اخلاق گرایی)، ویژگی بارز یک رسانه ملی است.


- رسانه ملی، رسانه ای است که مخاطبان آن نقش ناظران همیشه بیدار را ایفا می کنند. مخاطبان روشن بین، آگاه و منتقد می توانند از طریق رسانه ملی به نیروی ضد قدرت قابل توجهی در برابر دولت ها و سازمان های رسانه ای که هدفهای اقتصادی را بیش از هرچیز درنظر دارند تبدیل شوند.


ضابطه های روزنامه نگاری


همه ِ برنامه های یک رسانه ملی باید پرنسیپ های شناخته شده روزنامه نگاری مدرن، از جمله دقت، امانت و بی طرفی را رعایت کنند.


- اطلاعات و اخبار در یک رسانه ملی منطبق بر واقعیت است و درهیچ شرایطی اشتباه و فریبنده نیست. چنین دقتی نه فقط با تحقیق کامل، که با زبان و شیوه های عرضه برنامه ها صورت می گیرد.


- در یک رسانه ملی اطلاعات و اخبار قابل بررسی است و روزنامه نگاران از موقعیت شخصی خود برای تبلیغ و گسترش عقاید شخصی شان استفاده نمی کنند.


- در یک رسانه ملی اخبار منعکس کننده رویدادهای مشخص است و بدون جهت گیری نقطه نظرهای مشخص را ارائه می کند و با انصاف و حرمت، به افراد، نهادها، مشکلات و رویدادها نگاه می کند.


- رسانه ملی و روزنامه نگاران آن، دریک جامعه مدرن و باز، برای کسب اعتبار که مهمترین پایه یک نهاد اطلاع رسانی است از هرگونه تماس و نزدیکی یا مشارکت با نهادهای فشار، ایدئولوژیک، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اجتماعی، که موجب تردید در بی طرفی باشد دوری می کنند.


بی شک ویژگی های یک رسانه ملی بسیار بیشترو مشروح تر از نکاتی است که اشاره شد. از آنجا که کسانی را که می خواستم دعوت به نوشتن کنم دوستان دیگر دعوت کرده اند. فقط مانده است مریم نبوی نژاد، که دعوتش می کنم به نوشتن در باره ویژگی های یک رسانه ملی .

Thursday, July 16, 2009

آینده سیاسی ایران


روز 18 تیر در دانشگاه تورنتو به کوشش دکتر رامین جهانبگلو کنفرانسی برگزار شد با عنوان: "آینده سیاسی ایران". در این

کنفرانس پنج تن از استادان و پژوهشگران ایرانی از جنبه های گوناگون در مورد آینده سیاسی ایران به زبان انگلیسی و برای ایرانیان و غیر ایرانیان سخنرانی کردند. گفتگو با سه تن از سخنرانان این کنفرانس را اینجا بخوانید و بشنوید

Saturday, June 06, 2009

انتخابات در تورنتو


با نزدیک شدن تاریخ انتخابات ریاست جمهوری در ایران بسیاری از ایرانیان کانادا نیز به شکل های گوناگون نسبت به کاندیداها، برنامه ها و موضع گیری های آنها و بحث کلی تر لزوم مشارکت یا تحریم انتخابات توجه می کنند. در این میان دانشجویان ایرانی به ویژه آن ها که چندسالی است برای ادامه تحصیل به کانادا آمده اند بیش از گروه های دیگر نسبت به انتخابات ریاست جمهوری حساسیت نشان می دهند. گزارش انتخابات نمادین ایرانیان کانادا در دانشگاه تورنتو را اینجا بخوانید و بشنوید

Saturday, April 18, 2009

Monday, March 30, 2009

نامجوی محجوب


با صدا و کارهای محسن نامجو مدت زیادی نیست که آشنا شده ام. با شنیدن کارهای او نخستین برداشتم این بود که او هم هنرمندی است پرورش یافته سه دهه ای که شاید از لحاظ حجم و شگفتی تغییر و تحولات در تاریخ تا هرکجا دور ما ایرانی ها سابقه نداشته باشد و ناگزیر مهمترین ویژگی هنرمندان جوانش رفتاری اعتراضی و انکار همه ِ آن چیزهایی است که تا دوران آنها وجودداشته. این تصویر از نامجو را در مقایسه با دیگرانی که در این سالها از هنرمندان نسل جوان دیده و شنیده بودم در ذهن داشتم. در یکی دوهفته یی هم که در تورنتو بود فرصت دیدارش در جمع های خصوصی و دوستانه دست نداد. کنسرتش را هم نتوانستم بروم. اما دوساعتی که در جمع بیش از دویست تن از ایرانیان تورنتو در دانشگاه به بحث و گفت و گو نشست فرصتی بود که تصویر او در ذهنم را اصلاح کنم و عمق بیشتری بگیرد. محسن نامجو را برخلاف معنای نامش هنرمندی دیدم به شدت قابل احترام، متین و محجوب و گمان کنم از آن دسته آدمهایی که می دانند کی هستند و چه می خواهند. هنرمندی که دکتر رضا براهنی در تمجیدش گفت بوسه بر حنجره اش می زند. هنرمندی که به گفته خودش با سنتی که آنرا قبول ندارد مدارا که هیچ، اگر لازم بداند لگدی هم بهش می زند تا بیدار شود
فشرده ای از دوساعت بحث و گفت وگوی او را در قالب زمانی یک برنامه رادیویی اینجا بخوانید و بشنوید