Monday, March 30, 2009

نامجوی محجوب


با صدا و کارهای محسن نامجو مدت زیادی نیست که آشنا شده ام. با شنیدن کارهای او نخستین برداشتم این بود که او هم هنرمندی است پرورش یافته سه دهه ای که شاید از لحاظ حجم و شگفتی تغییر و تحولات در تاریخ تا هرکجا دور ما ایرانی ها سابقه نداشته باشد و ناگزیر مهمترین ویژگی هنرمندان جوانش رفتاری اعتراضی و انکار همه ِ آن چیزهایی است که تا دوران آنها وجودداشته. این تصویر از نامجو را در مقایسه با دیگرانی که در این سالها از هنرمندان نسل جوان دیده و شنیده بودم در ذهن داشتم. در یکی دوهفته یی هم که در تورنتو بود فرصت دیدارش در جمع های خصوصی و دوستانه دست نداد. کنسرتش را هم نتوانستم بروم. اما دوساعتی که در جمع بیش از دویست تن از ایرانیان تورنتو در دانشگاه به بحث و گفت و گو نشست فرصتی بود که تصویر او در ذهنم را اصلاح کنم و عمق بیشتری بگیرد. محسن نامجو را برخلاف معنای نامش هنرمندی دیدم به شدت قابل احترام، متین و محجوب و گمان کنم از آن دسته آدمهایی که می دانند کی هستند و چه می خواهند. هنرمندی که دکتر رضا براهنی در تمجیدش گفت بوسه بر حنجره اش می زند. هنرمندی که به گفته خودش با سنتی که آنرا قبول ندارد مدارا که هیچ، اگر لازم بداند لگدی هم بهش می زند تا بیدار شود
فشرده ای از دوساعت بحث و گفت وگوی او را در قالب زمانی یک برنامه رادیویی اینجا بخوانید و بشنوید



Tuesday, March 10, 2009

!روزهای بعداز روز زن

با بزرگداشت روزهای خاص از سال به هر مناسبتی همیشه یک جوری مشکل داشته ام. این که یک روز را به کودک، زن، مبارزه با بیسوادی، فقر، صلح، حفظ محیط زیست و باقی عنوان ها اختصاص بدهیم و روزهای قبل و بعداز آن روزها انگار نه انگار به نظرم تصنعی و کلیشه ای بیشتر رفع مسئولیت نمود می کنه تا جا انداختن دلیل های وجودی آن روز. شاید هم به نظر دیگران اختصاص یک روز در سال هم به این موضوعات بهتر از بی توجهی باشه، که هست. اما تکرار هرساله همان حرف و حدیث ها و فرمالیته ها آن طور که باید و شاید مفید به فایده هست یا نه؟
از این مراسم روزجهانی زن در تهرانتو اگر فقط یک حرف حساب گرفته باشم عنوان این گفتگوست در اینجا