tag:blogger.com,1999:blog-135810252024-03-12T21:03:29.711-04:00آینه ایرانییادداشتهای گاه به گاه محمد تاج دولتی در باره برخی سوژههاTajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.comBlogger45125tag:blogger.com,1999:blog-13581025.post-30407034248172044412012-11-23T22:54:00.001-05:002012-11-23T22:54:30.253-05:00این فریاد را باید شنید: کسی را ندارم. به کسی نیاز دارم!
خبر تراژیک خودکشی دختر نوجوانی که هفته گذشته در ونکوور، در استان بریتش کلمبیای کانادا، به زندگی خود پایان داد، همچنان سوژه بحث انگیز رسانهها و بخش مهمی از جامعه کاناداست. واقعیت تلخ این است که متاسفانه پدیده خودکشی نوجوانان و جوانان روز به روز در همهی جوامع، پیشرفته و در حال رشد و رشد نکرده، گستردهتر میشود و غمانگیزتر اینکه حساسیت و توجه به این پدیده نیز کمتر و کمتر میشود. اما انگیزه خودکشی «آماندا تود»، و به ویژه فیلم کوتاهی که به گونهای هوشیارانه و با شیوه بیان خاص خود چند هفته پیش از مرگش تهیه کرده و بر روی شبکه اینترنتی یوتیوب منتشر کرده بود، خبر خودکشی یک نوجوان را از رویدادی در میان حوادث «عادی»، خارج کرده و به آن ابعاد یک پدیدهی تلخ اجتماعی داده است.
آنگونه که در شرح خبر این خودکشی آمده است، یک دختر نوجوان و معمولی، از سن 12 سالگی و به مدت بیش از سه سال زیر فشار سختترین آزار و اذیتهای روحی، جنسی و جسمی قرار داشته و به رغم همهی تلاشهایی که در حد ذهن و توان خود برای رها شدن از فشارها انجام داده، موفق نشده بود توجه و یاری کسی یا نهادی را به وضعیت خود جلب کند و در نهایت و در تنهایی و بیکسی به زندگی خود خاتمه داده است. برهمگان آشکار است که دوران بلوغ و نوجوانی، به ویژه در زمانه پیچیده و بغرنجی که در آن زندگی میکنیم، دورانی پر تنش و التهاب و همراه با مشغلههای ذهنی و ملموس بسیار است. برای تقریبا همهی نوجوانان نیز برخورداری از حمایتهای عاطفی و روحی و فکری از سوی خانواده و نهادهای رسمی جامعه پوشش امنی برای گذار از سالهای بلوغ و رشد جسمی- شخصیتی است. و پر واضح است که آن گروه از نوجوانانی که از حداقل حمایتهای عاطفی و فکری برخوردار نیستند، در معرض بیشترین خطرهای پنهان و آشکار و نابود کننده قرار دارند.
فیلم 9 دقیقهای که «آماندا تود» چند هفته پیش از خودکشی بر روی شبکه یوتیوب منتشر کرده بود و تاکنون توسط میلیونها تن در سراسر جهان مشاهده شده، سند گویا و هشدار دهندهای برای همهی والدین و افراد و نهادهای فرهنگی-اجتماعی مسئول در همهی جوامع است.
در این فیلم که با همهی تلخیاش ضروری است همگان آنرا مشاهده کنند، دختر نوجوان 15 سالهای که دیگر نیست، به شیوهای بسیار ساده و ابتدایی، اما به شدت موثر، یکی از معضلات پیچیده دنیای امروز ما را به تصویر میکشد. در این فیلم آماندا، بی آنکه کلامی بر زبان جاری کند، فقط با استفاده از چند تکه کاغذ و جملههایی بسیار ساده هم داستان غمانگیز زندگی خود را تعریف میکند، هم پیچیدگیها و خطرهای استفاده نابجا و مخرب از تکنولوژی ارتباطی عجین شده با زندگی همگان را بیان میکند و هم در پایان بی صدا و با یک جملهی ساده نیاز میلیونها نوجوان همنسل خود را فریاد میزند که: «هیچ کس را ندارم. به کسی نیاز دارم.»
شاید به نظر برخی، مورد زندگی آماندا، موردی استثنایی و وخیم باشد. اما آمار و ارقام رسمی در همین جامعهی پیشرفته کانادا نشان میدهد که زندگی بخش قابل توجهی از نوجوانان آمیخته با انواع فشارها، تهدیدها، تعرضهای جسمی و روحی و جنسی و باجگیریهای گوناگون در محیطهای آموزشی، تفریحی، دوستانه، اجتماعی و به ویژه دنیای مجازی و به معنی واقعی کلمه «بی در و پیکر و بی قانون» اینترنت است. بر اساس آمار منتشر شده توسط (Ophea)
Ontario Physical and Health Education Association ، 30 درصد از دانشآموزان اعتراف کردهاند که در سال گذشته قربانی رفتارهای گوناگون باجگیرانه (Bullying) بودهاند. 14 تا 20 درصد از نوجوانان نیز دچار ناراحتیهای روحی هستند که زندگی روزانه آنان را تحت تاثیر قرار میدهد و 36 درصد نیز گفته اند نمیدانند برای کمک به دوستی که گرفتار ناراحتی روحی است به کجا مراجعه کنند. بنا به ماهیت و نوع معضل نیز میتوان تصور کرد (به دلیل خودداری گروهی از نوجوانان در بیان مشکلات)، که این آمار کمتر از واقعیت باشد. این آمار به خودی خود نشان میدهد که در جامعه پیشرفتهای مانند کانادا بخش قابل توجهی از دانشآموزان و نوجوانان، یعنی جوانان و زنان و مردان آینده این جامعه، سالهای رشد جسمی و شخصیتی خود را چگونه میگذرانند.
در چنین شرایطی باید به این نکته توجه داشت که وضعیت زندگی روحی- روانی و مشغلههای ذهنی نوجوانان خانوادههای مهاجر به کانادا چگونه است؟ نوجوانانی که به دلایل بسیار و اغلب نادیده گرفته شده، درجه آسیب پذیری بیشتری نسبت به همنسلهای «کانادایی» خود دارند؟ آیا هرگز اندیشیدهایم که در همین کامییونیتی ایرانی- کانادایی خودمان، چه تعداد نوجوان دختر و یا پسر در شرایطی زندگی میکنند که آماندای 15 ساله زندگی میکرد؟ اگر بپذیریم که فاصله میان نسل نوجوان و والدین و اختلاف سلیقههای معمول زندگی همیشه و همه جا وجود داشته و خواهد داشت، به این نیز اندیشیدهایم که نوجوان دختر و یا پسرمان را تا چه اندازه درک میکنیم؟ با او به چه میزان، در حدی که مزاحمتی برایش ایجاد نکنیم، همفکر و همدل و همراه هستیم؟ با چه زبانی با آنها ارتباط برقرار میکنیم و موضوع ارتباطهای ما با آنان چیست؟ به چه میزان به ما اطمینان دارند و مسائل و مشکلاتی مانند تهدید و فشار و رفتارهای باجگیری (Bullying) و غیره را، که در جامعه و محیطهای آموزشی و دوستانه با آن برخورد میکنند و یا درگیرش میشوند با ما درمیان میگذارند؟ آن زمان که ما سرمان به مسائل خودمان گرم است، یا ذهنمان اسیر سنتها و نوستالژیها و سلیقههای گذشتهمان است، یا اوقات فراغت و تفریحمان را پای «ماهوارهها» سپری میکنیم، میدانیم نوجوانان و حتی کودکانمان در دنیای مجازی اینترنت چه میکنند و سرگرمیها و ارتباطهایشان چیست و با چه کسانی است؟
هریک از پرسشهای فوق و بیشمار پرسشهای دیگر میتواند و باید موضوع بحث و گفتگو و بررسی در رسانهها و نهادهای فرهنگی- اجتماعیمان باشد، که نیست. در چنین شرایطی شگفتانگیز نخواهد بود که رویدادهایی نظیر آنچه در این هفته شاهدش بودیم در برابر چشمانمان و در کامییونیتیمان روی دهد و «آماندا»های ایرانی- کانادایی هم تراژدی بیافرینند!
Tajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-13581025.post-51658707059145329372012-11-23T22:39:00.000-05:002012-11-23T22:39:29.235-05:00به عمل کار برآید، به سخنرانی نیست!<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<br /></div>
بی تعارف بسیاری از رفتارهای اجتماعیمان بحرانی و به شکلی بیمارگونه شده است. رفتارهای غریبی که برخلاف چهرهی شکوفا و درخشانی که تلاش میکنیم از جامعه ایرانی- کانادایی بسازیم و بپردازیم و به مناسبت و بی مناسبت به رخ خودمان و دیگران بکشیم، روی نازیبا و ناموزون آن روز به روز بیشتر خودنمایی میکند. جامعهای داریم که در ساختار، انباشته از نیروهای تخصصی، علمی، مالی و استعدادهای درخشان در همهی زمینههاست، اما چرا در عمل رفتارهای اجتماعی به شدت از هم پاشیده و بدبینانه و ناکارآمد از خود نشان میدهیم؟ متمرکزترین گروه مهاجران ایرانی پراکنده در جهان، به رغم دارا بودن بسیاری از پتانسیلهای ضروری برای پیشرفت و کارآمدی در همهی زمینهها، چرا پی در پی تجربههای ناموفق پشت سر میگذارد؟ اگر این نکته را بپذیریم که خوشبینی افراطی، بدون توجه به جنبههای منفی رفتارهای جمعی و اجتماعی همانقدر خودفریبی و مردم فریبی و مخرب است، که بدبینی افراطی و ناامیدی و ناباوری به حرکتهای جمعی، پس چرا به هردو جنبه به یک میزان توجه نمیکنیم؟
در طول چند سال گذشته مدام از هرسو تلاش کردهایم تا به خودمان و جامعهی پیرامونمان، در هر رده و سطحی، بقبولانیم که ما از جمله بهترین، شایستهترین، با سوادترین، موفقترین و با استعدادترین مهاجران به این کشوریم. تا جاییکه دیدگان خود را به کاستیها و کمبودها و ناتواناییها و ایرادهای خود به کلی بستهایم. بی توجهی به معضلات جوانان و نوجوانان و وضعیت گروهی از زنان و مردان و بحرانهای روبه افزایش خانوادههای ایرانی مهاجر و مشکلات پیچیده گروهی از سالمندان به کنار، از کنار تقلبها و خلافکاریها و قانونشکنیهای گاه شگفت انگیز و رو به افزایش در کامییونیتیمان هم بی اعتنا عبور میکنیم و نمیبینیم و نمیشنویم! درکارهای گروهی و اجتماعی جامعه بیرون از خودمان کمتر و کمتر مشارکت میکنیم و در فعالیتهای درون کامییونیتی در پی تفرقهاندازی، رواج بیاعتمادی، هتاکی و متهم کردن همهی کسانی هستیم که مثل ما نمیاندیشند. تجربههای همکاریهای اجتماعیمان، حتی در مواقع اضطراری ناموفقتر از پیش است و دچار پس رفت شدهایم. در برابر انگشت گذاشتن بر این نکات منفی نیز سادهترین بهانه و توجیهمان این است که در کامییونیتیهای دیگر هم همین مسائل هست. غافل از اینکه دیگر جامعههای کوچک و بزرگ مهاجر به سرزمین کانادا، هم به اندازه ما «خودبزرگبین» و «خودشایستهتربین» نیستند، و هم در حد توان و امکانات خود در بررسی و چاره جویی برای رفع مشکلاتشان تلاش میکنند و ما نه! شواهد در دسترس است و نمونهها فراوان.
اگر فقط به رویدادهای همین چند هفته و چندماه اخیر توجه کنیم، وقوع زلزله مرگبار آذربایجان و حرکتهای پراکنده و متعدد جمعآوری کمکهای مالی از سوی گروهها و نهادهای مختلف تا منتفی شدن برنامه بزرگ جمعآوری کمک مالی برای آسیب دیدگان زلزله و حرکتها و رفتارهای برخی افراد و نهادها در رابطه با مسائل سیاسی ایران و تحریم اقتصادی و جنگ احتمالی علیه ایران، بهترین و گویاترین نمونهی از هم گسیختگی جامعه ایرانی- کانادایی است.
خبر لغو برنامه بزرگ جمعآوری کمکهای مالی برای زلزله زدگان آذربایجان، که قرار بود روز 12 اکتبر برگزار شود، خبر تعجبآور و غم انگیزی است که اثرات منفی و ادامهداری بر فعالیتها و همکاریهای اجتماعی آینده کامییونیتی ایرانی- کانادایی خواهد داشت. برنامهای که از چند هفته پیش تبلیغات برای آن آغاز شده بود و انتظار میرفت که بعنوان نمونهای از همکاریهای اجتماعی ایرانیان خارج از کشور و نشانهای از همبستگی عاطفی و انسانی ایرانیان دور از وطن( فارغ از همهی اختلاف سلیقههای سیاسی و زبانی و قومی و عقیدتی)، با گروهی از هموطنان بلادیده سرزمین مادریمان ثبت شود، با شکست روبرو شده است. دلایل به نتیجه نرسیدن این تلاش انسانی و اجتماعی چه بوده است؟
در اطلاعیه بسیار مختصر منتشر شده از سوی کمیتهی کمک رسانی به زلزله زدگان آذربایجان اعلام شده که به دلیل «شرایط کنونی» این برنامه لغو شده است! بی شک هر تفسیر و تعبیری را میتوان برای توضیح عنوان مبهم «شرایط کنونی» ارائه کرد، اما به نظر میرسد عوامل به نتیجه نرسیدن حرکت فوق را از جمله بتوان در نکات زیر خلاصه کرد:
* واقعیت این است که ابعاد زلزله اخیر آذربایجان، «خوشبختانه» در مقایسه با مثلا زلزله 9 سال پیش بم، محدودتر بوده است و قربانیان کمتری گرفته است و در نتیجه نمیتوان انتظار داشت که ایرانیان، و حتی غیر ایرانیان، همان هیجان و احساس همبستگی و میزان بسیج شدن برای کمک رسانی را نشان دهند که 9 سال پیش نشان دادند. گرچه محدود بودن ابعاد زلزله، با توجه به وضعیت زندگی و شرایط اقلیمی منطقه زلزله زده نهایت توجه و کمک رسانیهای ضروری را میطلبد.
* پراکندگی و موازی کاری شگفت انگیز افراد و نهادهای شناخته شده و ناشناخته کامییونیتی ایرانی در ساعتها و روزهای نخست پس از وقوع زلزله برای جمعآوری کمکهای مالی بسیار کوچک از مردم برای زلزلهزدگان، بخش مهمی از پتانسیل عاطفی و توانایی مالی و انگیزه افراد را جذب کرد و برای بسیاری از مردم، پس از گذشت نزدیک به دوماه از فاجعه، دیگر دلیلی برای مشارکت و اهدای مجدد کمکهای مالی باقی نمانده است.
* تشکیل کمیتهی جمعآوری کمکهای مالی برای آسیب دیدگان زلزله آذربایجان، با شرکت افراد و گروهها و نهادهایی که، برغم حسن نیت و حس همدردی همهی آنها، از توانایی و نفوذ و اعتبار برای جذب کمکهای مالی مردم، و تجربه لازم و کافی در مشارکت و انجام چنین فعالیتهایی، به یک اندازه برخوردار نبوده و نیستند، یکی از دلایل مهم ناکارآمدی و عدم پیشرفت پروژه فوق بوده است. کارهای تیمی زمانی بهره دهی بالا و موثر خواهد داشت که اعضای تشکیل دهنده «تیم»، اگر نه به یک میزان، دستکم از تواناییهای نسبتا برابر و قابل مقایسه برخوردار باشند. صرف اشتیاق و تمایل و ادعا برای حضور در یک تیم، برای انجام هر کار و پروژهای یک چیز است، و توانایی، صرف وقت و پرهیز از نمایش «من» در امور اجرایی و تصمیم گیری، چیز دیگر!
* متاسفانه بی اعتمادی، شایعه پراکنی، اتهامات بیپایه و اساس به اشخاص، رواج بدبینی و کارشکنی پنهان و آشکار در کارها و پروژههایی که «ما» و «من» در آن شرکت نداریم و یا شرکتمان ندادهاند، به یکی از بیماریهای مزمن رفتاری در کامییونیتی ایرانی تبدیل شده و نشانههای وخامت چنین رفتارهای ناپسند و مخرب بسیار بیشتر از علائم بهبودی آن به چشم میخورد.
* دیرزمانی است که عادت کردهایم همهی امور، افراد، فعالیتها، تلاشها، و موقعیتها را از دریچه اغلب تنگ و وارونهبین «سیاست»، آنهم در رابطهی مستقیم و غیر مستقیم با شرایط سیاسی- اجتماعی جامعه ایران ببینیم. به جرات میتوان ادعا کرد که هیچ فعالیت فرهنگی، اجتماعی، هنری، ادبی و غیرهای وجود نداشته و ندارد که کسی یا گروهی به انجام آن همت گمارد و «ما»، بی آنکه به شیوه انجام و نتیجهی حاصل از آن حرکت و فعالیت توجه کنیم و انتقاد و تشویقهای خود را در چارچوب انصاف و ضابطههای شناخته شده و موجود بیان کنیم، نخست و فقط در پی یافتن وابستگیها، منافع، لاپوشانیها و توطئهها باشیم! و هرگز نیز به خود زحمت ندهیم کوچکترین سند و مدرک معتبر و عقل پسندی برای ادعاها و اتهامات خود ارائه کنیم. چنین رفتار بیمارگونه نیز یکی از دلایل ناموفق بودن پروژه جمعآوری کمکهای مالی برای زلزله زدگان آذربایجان بوده است.
سخن کوتاه. تا زمانی که در کنار جارزدنهای بهجا و نا بهجا در باره ویژگیهای «درخشان» و «چشمگیر» و «استثنایی» کامییونیتی ایرانی- کانادایی، به بررسی و تحلیل و چارهجویی برای درمان آن بخش از رفتارهای اجتماعیمان نکوشیم، گره از کارمان گشوده نمیشود!Tajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-13581025.post-39586084257992544362012-11-23T22:37:00.001-05:002012-11-23T22:37:46.268-05:00 همه در برابر آیینهایم!
این گفته که ایران این روزها در بحرانیترین شرایط تاریخی قرار گرفته است، به ظاهر سخنی تکراری است و در سی و دو سه سال گذشته بارها و در مناسبتهای گوناگون بیان شده است. اما همهی نشانههای موجود، از شرایط اقتصادی در حال انفجار(سقوط ارزش ریال تا حد بیارزش ترین واحد پولی جهان)، تا شمشیرکشیهای آشکار جناحهای درون رژیم در بالاترین ردهها(سخنان روز سه شنبه آقای رئیس جمهور و تنشهای خیابانی روز بعد)، تا اثرات هولناک تحریمهای اقتصادی بینالمللی بر زندگی روزانه قشرهای متوسط و آسیبپذیر جامعه(یعنی بخش عظیمی از مردم ایران)، تا وحشت ناشی از آویختن شمشیر جنگ برسر مردم ایران(توسط دولت اسراییل و حامیان مستقیم و غیر مستقیم ِ ایرانی و غیر ایرانی سیاستهای جنگطلبانه این کشور)، تایید میکند که شرایط کنونی به واقع حساسترین و بحرانیترین روزها برای ایران و ایرانیان است.
پیش بینی اینکه در روزها و هفتههای آینده شاهد چه حوادث و رویدادهایی خواهیم بود نیز به دلیل پیچیدگی شگفتانگیز مسائل داخلی ایران تقریبا غیرممکن است. واکنش مردم ایران در مقابل وضعیت موجود و میزان تحمل و یا اعتراضشان امری است کاملا ناشناخته و تجربههای متعدد گذشته بخوبی نشان داده است که هرگونه توصیه و درخواستی که از سوی ایرانیان خارج از کشور خطاب به مردم درون ایران فرستاده شده، یا با بیاعتنایی مطلق از سوی قشرهای گوناگون مردم روبرو شده و یا با نشان دادن رفتارهایی غیر قابل تصور، برای خارج از کشوریها، تقریبا همیشه شگفتی آفریدهاند. در میان ایرانیان خارج از کشور اما، تنها افراد و گروههایی پیش بینیهای آماده و مشخص برای آینده ایران ارائه میکنند که یا به دلیل بی دانشی عمومی توان شناخت پیچیدگیهای مسائل سیاسی و اجتماعی داخل ایران را ندارند، یا پیش بینیهای گوناگونشان نه از بی دانشی، بلکه به جهت مردم فریبی و زمینهسازی برای جا انداختن خواستهها و تمایلات سیاسی- ایدئولوژیکیشان است، و شاید هم به هر دو دلیل سرنوشت آینده کوتاه و میان مدت ایران و ایرانیان را با قاطعیت تصویر میکنند و برای همهی پرسشهای دشوار و پیچیده، پاسخهایی ساده و آماده ارائه میکنند. به هر روی و در چنین شرایطی یک پرسش اساسی در برابر ایرانیان پراکنده در خارج از ایران طرح میشود و آن اینکه آیا باید بی هیچ حرکتی نشست و روبدادها را نظاره کرد؟ و یا میتوان در اندازه توان و امکانات موجود شخصی و گروهی و در جهت منافع عمومی ایرانیان احساس مسئولیت کرد و حرکتی انجام داد؟
روشن است که تعریف و تعبیر مشخص و مورد پذیرش اکثریت ایرانیان، چه در درون و چه بیرون از کشور نیز، از منافع ملی، وجود ندارد. در داخل کشور به دلیل وجود فضای ارعاب و فشار و سرکوب و سانسور و نیز تحمیل تعریفی حکومتی از منافع عمومی مبتنی بر ایدئولوژی مذهبی- نظامی، امکان بحث و گفتگو پیرامون منافع ملی ایرانیان وجود ندارد. در بیرون از ایران نیز مهاجران پراکنده در کشورهای گوناگون به دلایل بسیار نه توانستهاند و نه میتوانند به تعریفی روشن و مشخص از منافع ملی سرزمین مادری و هموطنانشان برسند. در چنین شرایطی اگر هم احساس مسئولیتی در میان گروهی از ایرانیان مهاجر نسبت به وطن و هموطنانشان بوجود آید آنرا در چه قالب و به چه شکلی میتوانند بیان کنند؟
یکی از مشکلات ساختاری و ناگزیر ایرانیان خارج از کشور در زمینه کنش و واکنش نسبت به ایران و ایرانیان نیز این مسئله است که اگر چه ادعا میشود بیش از سه، چهار و حتی پنج میلیون ایرانی( بی هیچ پشتوانه و استناد پژوهشی) در خارج از کشور زندگی میکنند، اما فقط درصد بسیار ناچیزی از این تعداد «ایرانی»، به معنی واقعی کلمه دغدغهی وضعیت و سرنوشت ایران و ایرنیان را دارند. نکتهای که همیشه در مورد جمع ایرانیان مهاجر و تواناییها و دغدغههایشان نسبت به ایران و ایرانیان فراموش میشود این است که گروهی بزرگ از این جمع، به دلیل دوری جغرافیایی و زمانی از جامعه ایران و نداشتن هیچگونه دلبستگی و وابستگی مالی و عاطفی با سرزمین مادری و درگیری با شرایط و ضرورتهای زندگی در مهاجرت نه میخواهند و نه میتوانند «قدمی» یا «قلمی» و یا «درمی» در مسیر همیاری و همفکری با ایرانیان درون کشور هزینه کنند. نکته مهم دیگری که هرگز مورد توجه قرار نمیگیرد این است که سرنوشت ایران و ایرانیان برای تقریبا همهی نسل دوم مهاجران( چه آنها که در مهاجرت به دنیا آمدهاند و چه آنها که در سنین کودکی و خردسالی به همراه خانواههایشان مهاجرت کردهاند) دارای کمترین اهمیت است و ایرادی هم به آنان وارد نیست. این گروه از «ایرانیان» در جهان ذهنی و ارزشی دیگری در مقایسه با پدران و مادرانشان زندگی میکنند و شاید جز نام و پیشینهی فرهنگی ارتباط دیگری با کشور ایران و شهروندان ایران نداشته باشند. میماند آن گروه از ایرانیان که در طول بیش از سه دهه گذشته و حتی پیش از آن، در سنین جوانی و میانسالی و بیشتر، با کولهبار ذهنی و فرهنگی پرورش یافته در سرزمین ایران، خواسته یا ناخواسته، به رنج و دشواری و یا آسودگی و رفاه، کوچ کرده و در جهان پراکنده شدهاند و زندگیشان بی تاثیر از رویدادهای سیاسی- اجتماعی میهنشان سپری نمیشود. برای این گروه با هر گرایش سیاسی، قومی، زبانی، مذهبی و غیره سرنوشت ایران و ایرانیان مهم است و نسبت به تغییر و تحولات درون ایران به هرشکلی کنش و واکنش نشان میدهند.
از میان این گروه از ایرانیان مهاجر نیز بخشی رفتارها و حساسیتها و تلاشهایشان در جهت دستیابی به خواستهها و جاه طلبیهای فردی، گروهی، حزبی، فرقهای و مادی است و از بهکارگیری هر روش و ابزاری و حمایت آشکار و پنهان از هر سیاستی با هر هزینه تحمیل شده به مردم ایران ابا ندارند، و گروهی دیگر که دغدغه واقعی آنها همیاری و همفکری با ایرانیان درون کشور برای دستیابی به مطالبات آزادیخواهانه و بهروزی و سربلندی سرزمین و فرهنگ ایرانی است. در شرایطی پرتنش این روزها، که سایه شوم جنگ برسر سرزمین و مردم ایران، روز را سیاه و شب را سیاهتر کرده است، مهمترین وظیفه و احساس مسئولیت این گروه از ایرانیان پراکنده در جهان چه میتواند باشد جز همصدایی و همراهی برای مخالفت با هرگونه جنگ و مداخله نظامی در ایران و همزمان محکوم کردن رفتارهای آزادیکش و زندگی سوز رژیم و حکومتی که برای اکثریت عظیمی از مردم ایران جز رنج و شوربختی بهبار نیاورده است؟ شرکت هر چه گستردهتر در تظاهرات ضد جنگ روز شنبه شش اکتبر در مرکز شهر تورنتو «قدم» بسیار کوچکی در مسیر انجام وظیفه ملی و حفاظت از منافع ملی ایرانیان است. شرایط کنونی آیینهای در برابر همهی ما قرار داده است که همه یکدیگر را مشاهده کنیم.Tajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-13581025.post-43160450113314937532011-08-17T20:15:00.000-04:002011-08-17T20:15:51.400-04:00Salam Toronto: خودفریبی نکنیم! کامیونیتی ایرانی<a href="http://www.salamtoronto.ca/News-Detail.asp?ArtID=EFF7CC22#.TkxZk40JIkE.blogger">Salam Toronto: خودفریبی نکنیم! کامیونیتی ایرانی</a>Tajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-13581025.post-31388341871163335012009-07-30T23:57:00.003-04:002009-07-31T00:32:19.910-04:00رسانه ملی چگونه رسانه ای است؟<meta equiv="Content-Type" content="text/html; charset=utf-8"><meta name="ProgId" content="Word.Document"><meta name="Generator" content="Microsoft Word 11"><meta name="Originator" content="Microsoft Word 11"><link rel="File-List" href="file:///C:%5CDOCUME%7E1%5CAdmin%5CLOCALS%7E1%5CTemp%5Cmsohtml1%5C01%5Cclip_filelist.xml"><!--[if gte mso 9]><xml> <w:worddocument> <w:view>Normal</w:View> <w:zoom>0</w:Zoom> <w:punctuationkerning/> <w:validateagainstschemas/> <w:saveifxmlinvalid>false</w:SaveIfXMLInvalid> <w:ignoremixedcontent>false</w:IgnoreMixedContent> <w:alwaysshowplaceholdertext>false</w:AlwaysShowPlaceholderText> <w:compatibility> <w:breakwrappedtables/> <w:snaptogridincell/> <w:wraptextwithpunct/> <w:useasianbreakrules/> <w:dontgrowautofit/> </w:Compatibility> <w:browserlevel>MicrosoftInternetExplorer4</w:BrowserLevel> </w:WordDocument> </xml><![endif]--><!--[if gte mso 9]><xml> <w:latentstyles deflockedstate="false" latentstylecount="156"> </w:LatentStyles> </xml><![endif]--><style> <!-- /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal {mso-style-parent:""; margin:0in; margin-bottom:.0001pt; text-align:right; mso-pagination:widow-orphan; direction:rtl; unicode-bidi:embed; font-size:12.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-font-family:"Times New Roman";} @page Section1 {size:8.5in 11.0in; margin:1.0in 1.25in 1.0in 1.25in; mso-header-margin:.5in; mso-footer-margin:.5in; mso-paper-source:0;} div.Section1 {page:Section1;} --> </style><!--[if gte mso 10]> <style> /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin:0in; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#0400; mso-fareast-language:#0400; mso-bidi-language:#0400;} </style> <![endif]--> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><b><span style="" lang="FA">
<br /><o:p></o:p></span></b></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="" lang="FA"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">در گفتگویی آنلاین با چند تن از دوستان وبلاگ نویس و اهل رسانه، بحث به ویژگی های یک رسانه ملی کشید و پیشنهاد شد هریک از دوستان نظرش را بنویسد و از طریق یک "بازی" کاملا جدی وبلاگی از دیگران هم بخواهد تا این بحث را گسترده تر کنند. یکی از دوستان،<a href="http://freelantern.com/p/?p=872"> فانوس آزاد</a>، از من نیز خواسته است در این باره بنویسم.<o:p></o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA"><o:p> </o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">
<br /></span></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">ما ایرانیان، همچون بسیاری از دیگرملت ها، بطورکلی، نسبت به رسانه ها بی اعتمادیم. تعداد رسانه هایی که حتی در کشورهای مدرن و دموکراتیک از اعتبار و اعتماد عمومی برخوردارند، به نسبت تعداد کل رسانه ها بسیار اندک است. گذشته از این، ما ویژگی دیگری هم داریم و آن بی اهمیت انگاشتن رسانه و حرفه روزنامه نگاری است و اینکه سهل تر از نوشیدن آب می توان روزنامه نگار شد. چرایی آن بی اعتمادی و این بی اهمیتی را می توان از جهات بسیار بررسید اما گمان دارم یکی از مهمترین دلایل این باشد که هنوز تعریف روشن و دقیقی از مفهوم "رسانه ملی" نداریم. یکی ازساده ترین تعریف هایی که در باره رسانه عنوان می شود این است که رسانه همچون "آینه"ای است که واقعیت های جامعه را می توان درآن مشاهده کرد. اگر چنین تعریفی را بپذیریم، کار روزنامه نگار "آینه دار" ی است و همه ِ اعتبار و اعتماد عمومی نسبت به این "آینه" در رابطه ای تنگاتنگ با شیوه کار و میزان مسئولیت پذیری "آینه داران" است.<o:p></o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA"><o:p> </o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">با این مقدمه، رسانه ملی به باورمن از سویی با خط مشی آن و ازسوی دیگر با ضابطه های روزنامه نگاری مدرن تعریف می شود. در زیر پوشش خط مشی :</span></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;">
<br /></span><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA"><o:p></o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA"><o:p> </o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">- یک رسانه ملی به همگان تعلق دارد و همه ِ شهروندان حق دارند نقطه نظرهای اساسی درمورد مسائل اساسی را از این رسانه دریافت کنند.<o:p></o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA"><o:p> </o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">
<br /></span></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">- رسانه ملی باید ازتاثیر و نفوذ و سلطه همه ِ افراد یا گروهها و نهادها به دور باشد.<o:p></o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA"><o:p> </o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">
<br /></span></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">- آزادی گردش ایده ها وعقاید مهمترین ضامن آزادی رسانه ملی است.<o:p></o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA"><o:p> </o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">
<br /></span></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">- رسانه ملی در مقابل محتوای همه ِ برنامه هایی که منتشر می کند مسئولیت پذیر است و خط مشی ها و اتوریته خودرا درمورد همه ِ برنامه ها اعمال و اجرا می کند.<o:p></o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA"><o:p> </o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">
<br /></span></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">- احترام به حقوق انسانی و اخلاق (نه اخلاق گرایی)، ویژگی بارز یک رسانه ملی است.<o:p></o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA"><o:p> </o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">
<br /></span></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">- رسانه ملی، رسانه ای است که مخاطبان آن نقش ناظران همیشه بیدار را ایفا می کنند. مخاطبان روشن بین، آگاه و منتقد می توانند از طریق رسانه ملی به نیروی ضد قدرت قابل توجهی در برابر دولت ها و سازمان های رسانه ای که هدفهای اقتصادی را بیش از هرچیز درنظر دارند تبدیل شوند.<o:p></o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA"><o:p> </o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA"><o:p> </o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><b><span style="" lang="FA">
<br /></span></b></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><b><span style="" lang="FA">ضابطه های روزنامه نگاری<o:p></o:p></span></b></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA"><o:p> </o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">
<br /></span></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">همه ِ برنامه های یک رسانه ملی باید پرنسیپ های شناخته شده روزنامه نگاری مدرن، از جمله دقت، امانت و بی طرفی را رعایت کنند.<o:p></o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA"><o:p> </o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">
<br /></span></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">- اطلاعات و اخبار در یک رسانه ملی منطبق بر واقعیت است و درهیچ شرایطی اشتباه و فریبنده نیست. چنین دقتی نه فقط با تحقیق کامل، که با زبان و شیوه های عرضه برنامه ها صورت می گیرد.<o:p></o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA"><o:p> </o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">
<br /></span></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">- در یک رسانه ملی اطلاعات و اخبار قابل بررسی است و روزنامه نگاران از موقعیت شخصی خود برای تبلیغ و گسترش عقاید شخصی شان استفاده نمی کنند.<o:p></o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA"><o:p> </o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">
<br /></span></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">- در یک رسانه ملی اخبار منعکس کننده رویدادهای مشخص است و بدون جهت گیری نقطه نظرهای مشخص را ارائه می کند و با انصاف و حرمت، به افراد، نهادها، مشکلات و رویدادها نگاه می کند.<o:p></o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA"><o:p> </o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">
<br /></span></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">- رسانه ملی و روزنامه نگاران آن، دریک جامعه مدرن و باز، برای کسب اعتبار که مهمترین پایه یک نهاد اطلاع رسانی است از هرگونه تماس و نزدیکی یا مشارکت با نهادهای فشار، ایدئولوژیک، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اجتماعی، که موجب تردید در بی طرفی باشد دوری می کنند.<o:p></o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA"><o:p> </o:p></span></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">
<br /></span></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL"><span style="" lang="FA"><span style="font-size:130%;">بی شک ویژگی های یک رسانه ملی بسیار بیشترو مشروح تر از نکاتی است که اشاره شد. از آنجا که کسانی را که می خواستم دعوت به نوشتن کنم دوستان دیگر دعوت کرده اند. فقط مانده است <a href="http://maryamin.com/fa/">مریم نبوی نژاد</a>، که دعوتش می کنم به نوشتن در باره ویژگی های یک رسانه ملی .</span><o:p></o:p></span></p> Tajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-13581025.post-80046007589557055902009-07-16T16:30:00.003-04:002009-07-16T16:38:20.482-04:00آینده سیاسی ایران<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjH43TF5e4mvMzRa9EnQhxgxMQNeqvtypwrDcta1AGryOEwtkHdqyZgwMe8qxAhs81s8KzLRpkuoloS-gUrDBracN4fMg3E4cXzR3cSDyWgL800MgKolqN_FWW_eWfs3rKuSxVI/s1600-h/Confrence.JPG"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5359159440381954274" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 320px; CURSOR: hand; HEIGHT: 150px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjH43TF5e4mvMzRa9EnQhxgxMQNeqvtypwrDcta1AGryOEwtkHdqyZgwMe8qxAhs81s8KzLRpkuoloS-gUrDBracN4fMg3E4cXzR3cSDyWgL800MgKolqN_FWW_eWfs3rKuSxVI/s320/Confrence.JPG" border="0" /></a><br /><div>روز 18 تیر در دانشگاه تورنتو به کوشش دکتر رامین جهانبگلو کنفرانسی برگزار شد با عنوان: "آینده سیاسی ایران". در این</div><br /><div>کنفرانس پنج تن از استادان و پژوهشگران ایرانی از جنبه های گوناگون در مورد آینده سیاسی ایران به زبان انگلیسی و برای ایرانیان و غیر ایرانیان سخنرانی کردند. گفتگو با سه تن از سخنرانان این کنفرانس را <a href="http://zamaaneh.com/canada/2009/07/post_177.html">اینجا</a> بخوانید و بشنوید</div>Tajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-13581025.post-69421943698466952102009-06-06T11:16:00.010-04:002009-06-06T11:47:00.016-04:00انتخابات در تورنتو<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjEMQPrfdM538BImax3xvpKR71utyskmStEuv85ePDjmUTYw9erM75D36Wj99ESXiI-Qs5dRw8gwyDYpirmeiXR8497p04f2p4v2wpE0-nQOgGhqB5kgaZzxUkXbCb5KG7UGE4q/s1600-h/IMG_7059.JPG"><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 320px; DISPLAY: block; HEIGHT: 240px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5344237784861801074" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjEMQPrfdM538BImax3xvpKR71utyskmStEuv85ePDjmUTYw9erM75D36Wj99ESXiI-Qs5dRw8gwyDYpirmeiXR8497p04f2p4v2wpE0-nQOgGhqB5kgaZzxUkXbCb5KG7UGE4q/s320/IMG_7059.JPG" /></a><br /><div><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjWutPngoIQNeP_pbSteHg-_Rb3aWYYWcqy7K3JcCRnFNDEtGo_IPwBu_Wm2N_BPLQ5LgXlN6eUXn1rTESQ1KEAe7vnVuUjSbq6NbBkjacnUxhswQOB0AwLaQMNHZWG9q-PAAE6/s1600-h/IMG_7062.JPG"><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 310px; DISPLAY: block; HEIGHT: 320px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5344237786355526834" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjWutPngoIQNeP_pbSteHg-_Rb3aWYYWcqy7K3JcCRnFNDEtGo_IPwBu_Wm2N_BPLQ5LgXlN6eUXn1rTESQ1KEAe7vnVuUjSbq6NbBkjacnUxhswQOB0AwLaQMNHZWG9q-PAAE6/s320/IMG_7062.JPG" /></a>با نزدیک شدن تاریخ انتخابات ریاست جمهوری در ایران بسیاری از ایرانیان کانادا نیز به شکل های گوناگون نسبت به کاندیداها، برنامه ها و موضع گیری های آنها و بحث کلی تر لزوم مشارکت یا تحریم انتخابات توجه می کنند. در این میان دانشجویان ایرانی به ویژه آن ها که چندسالی است برای ادامه تحصیل به کانادا آمده اند بیش از گروه های دیگر نسبت به انتخابات ریاست جمهوری حساسیت نشان می دهند. گزارش انتخابات نمادین ایرانیان کانادا در دانشگاه تورنتو را <a href="http://zamaaneh.com/canada/2009/06/post_171.html">اینجا</a> بخوانید و بشنوید</div>Tajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-13581025.post-11697255079186553482009-04-18T01:59:00.005-04:002009-04-18T02:02:31.919-04:00زمانی برای "عاشقی" اسب ها<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEifgTAFJ8fLWDnOfOv7AuF4OOHUKPNL-rgbNQk6Mdv0TJ-28kmJIaAyfOBBVIcqE__Lft9_r5vUUZWHpMNS3xNZ4Qy1Z0zInJL0zvf7Lwg-1g40SGdFrT0oaFWe3Rdn-n1uqAa7/s1600-h/Once+Upon+A+Time+(4).jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5325907677551700930" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 288px; CURSOR: hand; HEIGHT: 216px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEifgTAFJ8fLWDnOfOv7AuF4OOHUKPNL-rgbNQk6Mdv0TJ-28kmJIaAyfOBBVIcqE__Lft9_r5vUUZWHpMNS3xNZ4Qy1Z0zInJL0zvf7Lwg-1g40SGdFrT0oaFWe3Rdn-n1uqAa7/s320/Once+Upon+A+Time+(4).jpg" border="0" /></a><br /><div><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEg5eAs-87DUZMjcs7M_C1AuvshAkHufWftcggBQ5pHU5TGNdRZKpr06Hwm4iUizXQVi1RI7rKoT3YjmUadHUAlXO1OMXKIBd3Q3yQc2K0pJrN2KV8hpon-sX9OHF_8ogZ-DJ7tf/s1600-h/Once+Upon+A+Time+(3).jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5325907611306458594" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 288px; CURSOR: hand; HEIGHT: 216px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEg5eAs-87DUZMjcs7M_C1AuvshAkHufWftcggBQ5pHU5TGNdRZKpr06Hwm4iUizXQVi1RI7rKoT3YjmUadHUAlXO1OMXKIBd3Q3yQc2K0pJrN2KV8hpon-sX9OHF_8ogZ-DJ7tf/s320/Once+Upon+A+Time+(3).jpg" border="0" /></a><br /><br /><div><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiesmZcjOEUWbMRWVj1umlvNS8PwaOHmPIXJSKBjybU9te-jJEQqhyJgZugmhvxBeW7PUVK4O3R8w4TMwOBKCmeq3NbshyphenhyphenZC4VPuVxTo-N5TjVpWdggn186menLJpZ1MYl56V5Z/s1600-h/Once+Upon+A+Time+(2).jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5325907542014861778" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 288px; CURSOR: hand; HEIGHT: 216px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiesmZcjOEUWbMRWVj1umlvNS8PwaOHmPIXJSKBjybU9te-jJEQqhyJgZugmhvxBeW7PUVK4O3R8w4TMwOBKCmeq3NbshyphenhyphenZC4VPuVxTo-N5TjVpWdggn186menLJpZ1MYl56V5Z/s320/Once+Upon+A+Time+(2).jpg" border="0" /></a><br /><br /><div><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEigRG_u1chpX4_vRUXNI677DliywhRWpvby7RUjoJLeoPcmgFn3Q5IJvnsUrduGP7LtKHc7OL2FOq-k13vspTMKIuYeQ47TyJwasP3dKJ2FC64YddJUypgTcErrtrwKMdCoKs0X/s1600-h/Once+Upon+A+Time+(1).jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5325907473014046994" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 288px; CURSOR: hand; HEIGHT: 216px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEigRG_u1chpX4_vRUXNI677DliywhRWpvby7RUjoJLeoPcmgFn3Q5IJvnsUrduGP7LtKHc7OL2FOq-k13vspTMKIuYeQ47TyJwasP3dKJ2FC64YddJUypgTcErrtrwKMdCoKs0X/s320/Once+Upon+A+Time+(1).jpg" border="0" /></a><br /><br /><div><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEisDOaoLPmexXZ1ZZN031Djzh7JyL121pZ_EQvOqDa-9m8WRd5fXuPH2GJmsrQBUJTsM-FZwOA80pfT4dlPxdeBW07d5pDRMJTpqibPo1m-eXAKBRILsbkbnFXG6cA28Lg1jZ-Z/s1600-h/Once+Upon+A+Time.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5325907383258896770" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 288px; CURSOR: hand; HEIGHT: 216px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEisDOaoLPmexXZ1ZZN031Djzh7JyL121pZ_EQvOqDa-9m8WRd5fXuPH2GJmsrQBUJTsM-FZwOA80pfT4dlPxdeBW07d5pDRMJTpqibPo1m-eXAKBRILsbkbnFXG6cA28Lg1jZ-Z/s320/Once+Upon+A+Time.jpg" border="0" /></a><br /><br /><br /><br /><br /><div></div></div></div></div></div>Tajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-13581025.post-2077038742564002882009-03-30T22:17:00.008-04:002009-03-30T23:46:30.938-04:00نامجوی محجوب<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgkCkI0ndNch-lXCpkLAMai0HmK5LpPnbg8MHHaggM2R9WXdxj2J4LM2Y545hX8S44UOun2QiqWSxHqQVpH25vto02E3aAZe50_ZM4jrrGPQa0w-SyZIeabwu0_lzihsyv08jQN/s1600-h/IMG_3695.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5319187558071009442" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 263px; CURSOR: hand; HEIGHT: 320px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgkCkI0ndNch-lXCpkLAMai0HmK5LpPnbg8MHHaggM2R9WXdxj2J4LM2Y545hX8S44UOun2QiqWSxHqQVpH25vto02E3aAZe50_ZM4jrrGPQa0w-SyZIeabwu0_lzihsyv08jQN/s320/IMG_3695.jpg" border="0" /></a><br /><div><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgRrmjY38y8l5iE691mEZAryxAioEZ2gWvanl8anK5MxNCM60tuIe6KSpwosKCF7xoFyljjJVkrZnouTbAOpo13NvLN56W1LFn5oHK6d-auyRS6523CHsL7u0GfS_65xf-L8ENW/s1600-h/IMG_3684.JPG"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5319187341211419106" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 277px; CURSOR: hand; HEIGHT: 320px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgRrmjY38y8l5iE691mEZAryxAioEZ2gWvanl8anK5MxNCM60tuIe6KSpwosKCF7xoFyljjJVkrZnouTbAOpo13NvLN56W1LFn5oHK6d-auyRS6523CHsL7u0GfS_65xf-L8ENW/s320/IMG_3684.JPG" border="0" /></a></div><div><div align="right">با صدا و کارهای محسن نامجو مدت زیادی نیست که آشنا شده ام. با شنیدن کارهای او نخستین برداشتم این بود که او هم هنرمندی است پرورش یافته سه دهه ای که شاید از لحاظ حجم و شگفتی تغییر و تحولات در تاریخ تا هرکجا دور ما ایرانی ها سابقه نداشته باشد و ناگزیر مهمترین ویژگی هنرمندان جوانش رفتاری اعتراضی و انکار همه ِ آن چیزهایی است که تا دوران آنها وجودداشته. این تصویر از نامجو را در مقایسه با دیگرانی که در این سالها از هنرمندان نسل جوان دیده و شنیده بودم در ذهن داشتم. در یکی دوهفته یی هم که در تورنتو بود فرصت دیدارش در جمع های خصوصی و دوستانه دست نداد. کنسرتش را هم نتوانستم بروم. اما دوساعتی که در جمع بیش از دویست تن از ایرانیان تورنتو در دانشگاه به بحث و گفت و گو نشست فرصتی بود که تصویر او در ذهنم را اصلاح کنم و عمق بیشتری بگیرد. محسن نامجو را برخلاف معنای نامش هنرمندی دیدم به شدت قابل احترام، متین و محجوب و گمان کنم از آن دسته آدمهایی که می دانند کی هستند و چه می خواهند. هنرمندی که دکتر رضا براهنی در تمجیدش گفت بوسه بر حنجره اش می زند. هنرمندی که به گفته خودش با سنتی که آنرا قبول ندارد مدارا که هیچ، اگر لازم بداند لگدی هم بهش می زند تا بیدار شود<br />فشرده ای از دوساعت بحث و گفت وگوی او را در قالب زمانی یک برنامه رادیویی <a href="http://zamaaneh.com/canada/2009/03/post_162.html">اینجا</a> بخوانید و بشنوید </div><br /><p align="center"> </p><br /><br /><p></p></div>Tajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-13581025.post-26130089466867784692009-03-10T21:57:00.002-04:002009-03-10T22:16:40.257-04:00!روزهای بعداز روز زن<div align="right">با بزرگداشت روزهای خاص از سال به هر مناسبتی همیشه یک جوری مشکل داشته ام. این که یک روز را به کودک، زن، مبارزه با بیسوادی، فقر، صلح، حفظ محیط زیست و باقی عنوان ها اختصاص بدهیم و روزهای قبل و بعداز آن روزها انگار نه انگار به نظرم تصنعی و کلیشه ای بیشتر رفع مسئولیت نمود می کنه تا جا انداختن دلیل های وجودی آن روز. شاید هم به نظر دیگران اختصاص یک روز در سال هم به این موضوعات بهتر از بی توجهی باشه، که هست. اما تکرار هرساله همان حرف و حدیث ها و فرمالیته ها آن طور که باید و شاید مفید به فایده هست یا نه؟</div><div align="right">از این مراسم روزجهانی زن در تهرانتو اگر فقط یک حرف حساب گرفته باشم عنوان این گفتگوست در<a href="http://zamaaneh.com/canada/2009/03/post_159.html"><span style="color:#ff0000;"> اینجا</span></a></div>Tajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-13581025.post-68806434474356329212009-01-28T16:26:00.004-05:002009-01-28T16:42:17.805-05:00مفهوم انتخاب اوباما<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhR_PED_68JC3hLRBhDZ61aYHYETqby2l1L2wu4oes3JrsdQszANfWgTz07Jyq0HWCvYgE4rVP1GksJsS9xPdUOpn0rMHnwKZGaoae72VwgJcJxLY-gXjzgnoaYU8n9xEzhETS7/s1600-h/Dr.Eslami+Nadoushan.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5296462568748437266" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 310px; CURSOR: hand; HEIGHT: 320px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhR_PED_68JC3hLRBhDZ61aYHYETqby2l1L2wu4oes3JrsdQszANfWgTz07Jyq0HWCvYgE4rVP1GksJsS9xPdUOpn0rMHnwKZGaoae72VwgJcJxLY-gXjzgnoaYU8n9xEzhETS7/s320/Dr.Eslami+Nadoushan.jpg" border="0" /></a><br /><div><div>حدود دوماه پیش بود که دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن به تورنتو آمده بود برای دیداری. کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو هم از دکتر ندوشن دعوت کرده بود تا به مانند هر دیدارش از این شهر یک جلسه سخنرانی و پرسش و پاسخ برای دانشجویان و غیردانشجویان برگزار کند. این جلسه چندروزی پس از انتخاب باراک اوباما بود و دکتر ندوشن عنوان سخنرانی خود را مفهوم انتخاب اوباما تعیین کرده بود. متن این سخنرانی و گفتگو در آرشیو برنامه هایی که باید هرهفته برای زمانه آماده می کردم ماند تا آقای اوباما رسما رئیس جمهورشد. فشرده ای از حرف های دکتر ندوشن را<a href="http://zamaaneh.com/canada/2009/01/post_153.html"> اینجا</a> در حد و حدود یک برنامه رادیویی بخوانید و بشنوید</div></div>Tajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-13581025.post-7613706910244568782009-01-23T22:36:00.003-05:002009-01-23T22:43:46.425-05:00بامدادی این گونه<div align="right"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiOzcESz3nWQbicI_i0oqVf0Vej6wni6-i5JsoB14nHSkbTVMEY0BPiowqm2LCE04Z9frrPSzOqkh2oBI6Ccfbnpl87LbEyCVjdpqZ0q5ugPRT-x5vxH7BYaX0LnltvVK1acXSh/s1600-h/IMG_2095.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5294699558674956786" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 320px; CURSOR: hand; HEIGHT: 240px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiOzcESz3nWQbicI_i0oqVf0Vej6wni6-i5JsoB14nHSkbTVMEY0BPiowqm2LCE04Z9frrPSzOqkh2oBI6Ccfbnpl87LbEyCVjdpqZ0q5ugPRT-x5vxH7BYaX0LnltvVK1acXSh/s320/IMG_2095.jpg" border="0" /></a><br /><br /><br /><br />وقتی روزت را با نگاهی به این صحنه آغاز می کنی، سلول هایت هم می لرزد و با خود می گویی<br />فرزند سرزمین آفتاب و گرما را چه به این صحنه ها؟<br /></div>Tajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-13581025.post-41746977726260269012009-01-10T00:10:00.003-05:002009-01-10T00:36:11.101-05:00آیا می شود؟<div align="right"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiRRIZ0Bynek-SlnlIWzhrOlVrhaJNnwZLYy5CrobA566w6DacRjhkkbW6nZ66sebr9wWMti8sk6_HqKmAtjam2ZiUDrcsCXgH7UaGhB1HwdG08nw9rMq5U3lAzHUMpHEKbfz1W/s1600-h/Pro+Palestinian+Demonstration+(9).jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5289528506098594258" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 320px; CURSOR: hand; HEIGHT: 184px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiRRIZ0Bynek-SlnlIWzhrOlVrhaJNnwZLYy5CrobA566w6DacRjhkkbW6nZ66sebr9wWMti8sk6_HqKmAtjam2ZiUDrcsCXgH7UaGhB1HwdG08nw9rMq5U3lAzHUMpHEKbfz1W/s320/Pro+Palestinian+Demonstration+(9).jpg" border="0" /></a><br /><br /><br />امروز شنبه، قرار است همین آدمها، حالا تعدادی بیشتر یا کمتر، در مقابل کنسولگری اسرائیل در مرکز شهر تورنتو جمع شوند و فریاد بزنند که: " همین حالا حملات به نوار غزه را قطع کنید" . "فلسطین اشغالی را آزاد کنید" و شعارهایی از این دست.<br />هرچه فکر می کنم نمی فهمم که آیا گوشی هست که این شعارها را بشنود؟ اصلا چنین حرکاتی در هر اندازه و با هر تعداد و تحکمی چقدر برنامه های نظامی-سیاسی از پیش تعیین شده و هدفمند دولتی پرزور علیه مردمانی بی زور را تغییر خواهد داد. مشوقان به شرکت در این تظاهرات اصرار دارند و دلشان خوش است که این اعتراض ها هر چه قوی تر باشد موثرتر است و باعث توقف شلیک موشک ها و بمب های انسان کش می شود. <strong>ممکن است، شاید، احتمالا و به فرض</strong> این نظر درست باشد، اما تاثیر چند ساعت راهپیمایی و شعاردادن در تسکین وجدان های کمی دردگرفته را هم نباید فراموش کرد. برویم ببینیم چه خواهد شد<br /></div>Tajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-13581025.post-4680069786456012092008-12-31T16:55:00.006-05:002008-12-31T17:48:38.803-05:00راه رفتن یا دویدن؟<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEh8gvThCgbeuvDLEyPbGEfZNOxrZKjID_sxFt_OOyKNSe0nvVdH2FAGvqO8bNQD-V1djhCbeWoUV4pPvuArwgLYFrS-XBPXP4CGhbjtCMc5jGY5lHMQWVaOPMN7VJ9PCRv5AX0_/s1600-h/IMG_2277.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5286089174670096434" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 320px; CURSOR: hand; HEIGHT: 240px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEh8gvThCgbeuvDLEyPbGEfZNOxrZKjID_sxFt_OOyKNSe0nvVdH2FAGvqO8bNQD-V1djhCbeWoUV4pPvuArwgLYFrS-XBPXP4CGhbjtCMc5jGY5lHMQWVaOPMN7VJ9PCRv5AX0_/s320/IMG_2277.jpg" border="0" /></a><br /><br /><div align="right"><span style="font-size:130%;">سالهاست که یادگرفته ام برای فکر کردن باید راه بروم و برای به هیچ چیز فکر نکردن باید بدوم</span><br /><span style="font-size:130%;">در این آخرین ساعت های سال مانده ام حیران که راه بروم و به آنچه که گذشت و آنچه در راه است فکر کنم، یا بدوم و به هیچ چیز فکر نکنم؟</span> </div>Tajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-13581025.post-52014447581726526172008-12-18T13:14:00.002-05:002008-12-18T13:21:40.428-05:00برای آزادی بیان<div align="right"><br />ما امضا کنندگان ذیل، شرایط دستگیری حسین درخشان، یکی از سرشناس ترین بلاگرهای ایرانی، توسط مقامات ایران را به شدت نگران کننده می دانیم. ناپدید شدن، حبس در مکانی مجهول، عدم دسترسی به اعضای خانواده و وکلای مدافع، و اعلام نکردن اطلاعات شفاف در خصوص موارد اتهام احتمالی نامبرده همگی باعث نگرانی ما ست.<br />جامعه وبلاگ نویسان ایران یکی از فعال ترین و بزرگترین جوامع اینترنتی جهان است. از شهروندان معمولی تا رییس جمهور ایران، بسیاری به امر نوشتن در وبلاگهای مختلف مشغول اند. این وبلاگ نویسان دارای طیف وسیعی از عقاید و آرا هستند و نقش مهمی در مباحث اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی ایفا می کنند.<br />متاسفانه ظرف سالهای اخیر، وبسایت ها و وبلاگهای متعددی به صورت منظم توسط مقامات ایران فیلتر شده و شماری از وبلاگ نویسان با آزار و حبس روبرو شده اند. بازداشت حسین درخشان تنها آخرین نمونه از این نوع برخوردها ست و به نظر می آید این اقدام در راستای ایجاد رعب و واداشتن وبلاگ نویسان به سکوت طراحی شده است.<br />مواضع حسین درخشان در خصوص تعدادی از کسانی که بدلیل عقایدشان زندانی شده اند باعث رنجش جامعه وبلاگ نویسان ایرانی بوده و همین موجب شده بسیاری از آنان از وی دوری بجویند. با اینهمه، این موضوع این حقیقت را نفی نمی کند که آزادی بیان حقی مقدس است و باید برای همه در نظر گرفته شود، نه فقط کسانی که با آنها موافقیم.<br />بنابرین، ما از این منظر، به طور اصولی شرایط دستگیری و بازداشت حسین درخشان را محکوم می کنیم و خواهان آزادی فوری او هستیم</div><div align="right"> </div><div align="left"><span style="font-size:180%;">In defense of free speech</span></div><div align="left"> </div><div align="left">We, the undersigned, view the circumstances surrounding the Iranian authorities' arrest of Hossein Derakhshan (<a class="ext" href="http://hoder.com/" target="_blank">hoder.com</a>), one of the most prominent Iranian bloggers, as extremely worrying. Derakhshan's disappearance, detention at an unknown location, lack of access to his family and attorneys, and the authorities' failure to provide clear information about his potential charges is a source of concern for us.<br />The Iranian blogging community is one of the largest and most vibrant in the world. From ordinary citizens to the President, a diverse and large number of Iranians are engaged in blogging. These bloggers encompass a wide spectrum of views and perspectives, and they play a vital role in open discussions of social, cultural and political affairs.<br />Unfortunately, in recent years, numerous websites and blogs have been routinely blocked by the authorities, and some bloggers have been harassed or detained. Derakhshan's detention is but the latest episode in this ongoing saga and is being viewed as an attempt to silence and intimidate the blogging community as a whole.<br />Derakhshan's own position regarding a number of prisoners of conscience in Iran has been a source of contention among the blogging community and has caused many to distance themselves from him. This, however, doesn't change the fact that the freedom of expression is sacred for all not just the ones with whom we agree.<br />We therefore categorically condemn the circumstances surrounding Derakhshan's arrest and detention and demand his immediate release. </div><div align="left"> </div><div align="left">Arash Abadpour<a class="ext" title="http://kamangir.net/" href="http://kamangir.net/" target="_blank">http://kamangir.net/</a><br />Niki Akhavan<a class="ext" title="http://benevis-dige.blogspot.com/" href="http://benevis-dige.blogspot.com/" target="_blank">http://benevis-dige.blogspot.com/</a><br />Hossein Bagher Zadeh<a title="http://www.iranian.com/bagherzadeh" href="http://www.iranian.com/bagherzadeh">http://www.iranian.com/bagherzadeh</a><br />Sanam Dolatshahi<a class="ext" title="http://www.khorshidkhanoom.com/" href="http://www.khorshidkhanoom.com/" target="_blank">http://www.khorshidkhanoom.com/</a><br />Mehdi Jami<a class="ext" title="http://sibestaan.malakut.org/" href="http://sibestaan.malakut.org/" target="_blank">http://sibestaan.malakut.org/</a><br />Jahanshah Javid<a title="http://www.iranian.com/" href="http://www.iranian.com/">http://www.iranian.com/</a><br />Abdee Kalantari<a class="ext" title="http://www.nilgoon.org" href="http://www.nilgoon.org/" target="_blank">http://www.nilgoon.org</a><br />Sheema Kalbasi<a class="ext" title="http://www.zaneirani.blogspot.com/" href="http://www.zaneirani.blogspot.com/" target="_blank">http://www.zaneirani.blogspot.com/</a><br />Nazli Kamvari<a class="ext" title="http://sibiltala.blogspot.com/" href="http://sibiltala.blogspot.com/" target="_blank">http://sibiltala.blogspot.com/</a><br />Nazy Kaviani<a class="ext" title="http://nazykaviani.blogspot.com/" href="http://nazykaviani.blogspot.com/" target="_blank">http://nazykaviani.blogspot.com/</a><br />Peyvand Khorsandi<a class="ext" title="http://soulbean.wordpress.com/" href="http://soulbean.wordpress.com/" target="_blank">http://soulbean.wordpress.com/</a><br />Nikahang Kowsar<a class="ext" title="http://nikahang.blogspot.com/" href="http://nikahang.blogspot.com/" target="_blank">http://nikahang.blogspot.com/</a><br />Omid Memarian<a class="ext" title="http://omidmemarian.blogspot.com/" href="http://omidmemarian.blogspot.com/" target="_blank">http://omidmemarian.blogspot.com/</a><br />Pedram Moallemian<a class="ext" title="http://www.eyeranian.net/" href="http://www.eyeranian.net/" target="_blank">http://www.eyeranian.net/</a><br />Ali Moayedian<a class="ext" title="http://payvand.com/" href="http://payvand.com/" target="_blank">http://payvand.com/</a><br />Ebrahim Nabavi<a class="ext" title="http://www.doomdam.com/" href="http://www.doomdam.com/" target="_blank">http://www.doomdam.com/</a><br />Masoome Naseri<a class="ext" title="http://www.mimnoon.com/" href="http://www.mimnoon.com/" target="_blank">http://www.mimnoon.com/</a><br />Khodadad Rezakhani<a class="ext" title="http://www.vishistorica.com/" href="http://www.vishistorica.com/" target="_blank">http://www.vishistorica.com/</a><br />Leva Zand<a class="ext" title="http://balootak.com/" href="http://balootak.com/" target="_blank">http://balootak.com/</a><br />New signatures<br />Mehrdad Aref-Adib<a class="ext" href="http://www.aref-adib.com/" target="_blank" rel="nofollow">http://www.aref-adib.com</a><br />Darius Kadivar<a href="http://www.iranian.com/blog/darius-kadivar" rel="nofollow">http://www.iranian.com/main/blog/darius-kadivar</a><br />Foaad Khosmood<a title="http://www.iranian.com/main/member/foaad-khosmood" href="http://www.iranian.com/main/member/foaad-khosmood">http://www.iranian.com/main/member/foaad-khosmood</a><br />Mehran Mehrafshan<a class="ext" title="http://xseer.com/" href="http://xseer.com/" target="_blank" rel="nofollow">http://xseer.com/</a><br />Shahrnush Parsipur<a class="ext" title="http://www.shahrnushparsipur.com/" href="http://www.shahrnushparsipur.com/" target="_blank">http://www.shahrnushparsipur.com/</a> </div><div align="left"> </div><div align="left"> </div>Tajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-13581025.post-12770932629102294122008-12-11T22:58:00.005-05:002008-12-11T23:38:38.666-05:00امان از بی وقتیبی وقتی و شاید هم تنبلی اجازه نداده که این وبلاگ گرد و خاک گرفته مرتب و حتی گاه به گاه به روز بشه. دوستی گله می کرد و توصیه که دست کم می شه لینک برنامه های هفتگی که برای رادیو<a href="http://zamaaneh.com/"> زمانه</a> تهیه می کنم اینجا بگذارم تا در این برهوت چیزی پیدا بشه<br /><br />هفته ای که گذشت گفت و گویی داشتم با داریوش افراسیابی، آهنگساز و گیتاریست صاحب نام ایرانی که متن گفت و گو و فایل صدا در <a href="http://zamaaneh.com/canada/2008/12/post_147.html">اینجا</a> است<img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5278755910368508514" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 236px; CURSOR: hand; HEIGHT: 320px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEghjgBkX0sPOn-_BtFd8S9LmG0eR7ujRx6GK7ifvdwW1NYnEVuwmaVJnjAc0pimZoK0KkMTh6zATEaCIu8zBMR17Ngt385CH4BmkHXPnmb8fJMSr6XXjmLJ7UqGl6__Ct3wKgrO/s320/Daryoush+Afrasiabi-Nov.16-2008+(25).JPG" border="0" /><br /><br />و هفته ای پیش از آن با "سلی" خواننده پاپ سال های پیش از انقلاب و ترانه معروف "حمدی فیل" گپ و گفتی داشتم به مناسبت برنامه بزرگداشت او در شهر تورنتو که متن و صدای این گپ و گفت هم در <a href="http://http//zamaaneh.com/canada/2008/11/post_145.html">اینجا</a> است<br /><br /><br /><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5278756483206599122" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 276px; CURSOR: hand; HEIGHT: 252px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgif_UsnIm5F_cFlO1wKdStLrcGv9P3RoHqwmK1n61E3IUqwAZs3WUzIOu8vhNySeTrlcQFJzILxqSfqn7k2W65KtzOQGut-FQpf3Jc_8y0UGLOgtG0L47M9NoG8k8SflvdBxtd/s320/IMG_1249.JPG" border="0" />Tajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-13581025.post-13044395430729852772008-11-26T00:21:00.003-05:002008-11-26T00:56:39.729-05:00شکنجه گری های زندگی<div align="right">دارم به مادری فکر می کنم که امروز در غم مرگ جوان ِ دیگرش زار می گرید. سی سال است که هر دهه اش فرزند جوانی را به خاک سپرده است و خمیده تر و شکسته تر از پیش "زندگی" را و شب را و روز را سپری می کند. مرگ ِ فرزند دردناکترین ِ مرگ ها و خلاف ترین رفتار زندگی ست. شکنجه ای که گاه "زندگی" به غمخوارترین و نازک دل ترین آدم ها تحمیل می کند، در آنسوی تصور آدمی ست. و لابد مادر، در این لحظه ها سر ِ خواهر کوچک تر را در آغوش گرفته و خوددار و غم زده از او می خواهد شکرگزار باشد که هنوز سه فرزند دیگر دارد و به گوشش می خواند "خدا داده را خدا گرفته است"، تا بعد بغض هایش را آرام بر سر سجاده بترکاند. دارم فکر می کنم این مادر ِ داغدار، که روزهای خوش زندگی ش شمردنی ست، تا کجا قرار است "شکنجه" گرش را تاب آورد؟</div>Tajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-13581025.post-83759203333191578142008-05-12T22:44:00.010-04:002008-05-12T23:23:16.224-04:00گلهای خانگی<div align="center"><span style="color:#000000;">فرستادن گل از راه دور را هرگز دوست نداشته ام و برای کسی هم نفرستاده ام. تنها به این دلیل که فرستنده خود، گل را ندیده است و با نگاه هیچ مهری در آن ننهاده است، و گیرنده نیز گل را از دست کسی دریافت می کند که هیچ مهری به او ندارد</span></div><div align="center"><span style="color:#000000;">امروز به مناسبت روزی که نامش تولد است از دوستی گرانقدر و نازنین و از راهی دور چند تصویر از گلهایی دریافت کرده ام که خود کاشته و پرورانده و نهایت مهر و دوستی را در آنها ریخته است</span></div><div align="center"><span style="color:#000000;">این از آن نمونه هاست که جهان مجازی طراوتی بیش از جهان طبیعی پیدا می کند</span></div><br /><br /><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiNu4v6rmkLmMiGQl3lrGIclGv8xz10kaaMNHAxFi3mutMEAy7m0NgXmzekIU5miVBCJcHoLDox_ccePLalHmwXMIoqzVGgz-ymnKduM5raf_EYV2hp5YP8fsy8EFRGDXAeIF1C/s1600-h/May1108RosesA.JPG"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5199689551709127506" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; CURSOR: hand; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiNu4v6rmkLmMiGQl3lrGIclGv8xz10kaaMNHAxFi3mutMEAy7m0NgXmzekIU5miVBCJcHoLDox_ccePLalHmwXMIoqzVGgz-ymnKduM5raf_EYV2hp5YP8fsy8EFRGDXAeIF1C/s320/May1108RosesA.JPG" border="0" /></a><br /><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhGZw5CDDtRDdGc-mr3msl0D0zgU2isNGdEq7HDG8GpzmwrK4OsEKQrfLFPYY7_zACD-7rq4-89kdVX2DEdhcEdTJg6wcDlj6UfNOCzGnGIE0MpC27iFspRwPcVDc1Oku2X84vW/s1600-h/May112008Cactusc.JPG"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5199689401385272130" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; CURSOR: hand; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhGZw5CDDtRDdGc-mr3msl0D0zgU2isNGdEq7HDG8GpzmwrK4OsEKQrfLFPYY7_zACD-7rq4-89kdVX2DEdhcEdTJg6wcDlj6UfNOCzGnGIE0MpC27iFspRwPcVDc1Oku2X84vW/s320/May112008Cactusc.JPG" border="0" /></a> <a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjybBLce-NW109AucaQAtcTgEYgxhSdhl9zfR30OnLqWYeIV0Jy6clPnZeEQrJvxp-5boycYm5bnyexLj0SXgcI38IddgFmXUW2ftRZ46lxFbITLNLWeRJmrwQ8b7KCmoQfJl-0/s1600-h/May1108RosesB.JPG"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5199689238176514866" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; CURSOR: hand; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjybBLce-NW109AucaQAtcTgEYgxhSdhl9zfR30OnLqWYeIV0Jy6clPnZeEQrJvxp-5boycYm5bnyexLj0SXgcI38IddgFmXUW2ftRZ46lxFbITLNLWeRJmrwQ8b7KCmoQfJl-0/s320/May1108RosesB.JPG" border="0" /></a><br /><div><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjy7G4G25gw0aHjtP0BLFZ_UDrV4E8AEU9apCVdLszi-rlrOMby2dtTmD6CfTzRuV_jmYTiMIqbRBbllefE7YNox0SbloHkIGBuaPf39WkDUnamZKz9jYYvHrgG6v3dHv60Dd_x/s1600-h/May112008Cactusa.JPG"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5199688937528804130" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; CURSOR: hand; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjy7G4G25gw0aHjtP0BLFZ_UDrV4E8AEU9apCVdLszi-rlrOMby2dtTmD6CfTzRuV_jmYTiMIqbRBbllefE7YNox0SbloHkIGBuaPf39WkDUnamZKz9jYYvHrgG6v3dHv60Dd_x/s320/May112008Cactusa.JPG" border="0" /></a><br /><div><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhYnY3w5yQPrh_6VtLu6gB6pLssUXodLvsbSnYcr5voe6yLH9PRafn18PqYzpmS_9QzczHIZ_y5QNFesXESfOMSOIu2rWBM0o0cGvvmvITARzFBqrTEbCZuUzN_G6epy-aqJqgy/s1600-h/May112008Cactusb.JPG"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5199688731370373906" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; CURSOR: hand; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhYnY3w5yQPrh_6VtLu6gB6pLssUXodLvsbSnYcr5voe6yLH9PRafn18PqYzpmS_9QzczHIZ_y5QNFesXESfOMSOIu2rWBM0o0cGvvmvITARzFBqrTEbCZuUzN_G6epy-aqJqgy/s320/May112008Cactusb.JPG" border="0" /></a> </div></div>Tajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-13581025.post-25041560985366670472008-05-11T20:28:00.007-04:002008-05-11T20:44:28.341-04:00برای مادرها<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhEMjQyjo4vGcd7LqMWLDPWt_k0lAPjSevfpj9Wyd0IdGoO-1lNC_ydnXGO4qDCp-SYHXhXiIF7nIbRvodXJgxuSWQDGy7Y2FZL1zLiUv-Qf0_Gmz4uTVYkN3l2o-cX-mBAuHF1/s1600-h/-.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5199284123976254210" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; CURSOR: hand; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhEMjQyjo4vGcd7LqMWLDPWt_k0lAPjSevfpj9Wyd0IdGoO-1lNC_ydnXGO4qDCp-SYHXhXiIF7nIbRvodXJgxuSWQDGy7Y2FZL1zLiUv-Qf0_Gmz4uTVYkN3l2o-cX-mBAuHF1/s320/-.jpg" border="0" /></a><br /><div align="center"><span style="font-size:130%;color:#3333ff;">به بهانه روز مادر، برای همه ِ مادرها، و <strong><span style="color:#ff0000;">مادری</span></strong> که روز مادر، مادر شده است</span></div><div><br /><div><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjvXjuuYcShRg7dqbj5pV3O6wP3Gfk25uazcTcGg-HF_yy5bib57V13OriMlCd3XkxviQVf-Y2WiGPaCbrep_Al80s2T0xD5R4TBDlZdEOmKjPFiPieXczY2BzrlnaAunYaLkY8/s1600-h/--.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5199281851938554594" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; CURSOR: hand; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjvXjuuYcShRg7dqbj5pV3O6wP3Gfk25uazcTcGg-HF_yy5bib57V13OriMlCd3XkxviQVf-Y2WiGPaCbrep_Al80s2T0xD5R4TBDlZdEOmKjPFiPieXczY2BzrlnaAunYaLkY8/s320/--.jpg" border="0" /></a><br /><div> </div></div></div>Tajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-13581025.post-61302832096241072802008-02-27T13:30:00.001-05:002008-02-27T13:33:37.752-05:00پس از سکوتی شش ماههاز جمله عیب های برخی وبلاگ نویسانی مثل من که دیر به این عرصه پا گذاشته اند هم این است که به هر بهانه ای اگر حال و حوصله و فرصت نوشتن را نداشته باشند وقتی وقفه ای کوتاه پیش می آید به اصطلاح پشتشان باد می خورد و می شود اینکه یکباره شش ماه گذشته و چیزی در وبلاگ ننوشته نشده. اگرچه جاهای دیگر و به شکل های دیگر کار نوشتن ادامه داشته. شاید هم عنوان بالای صفحه است که چون حکم می کند این یادداشتها "گاه به گاه" است و نه با ریتمی زمانه ای. به هر صورت پوزشی عمیق بدهکارم به دوستانی که در مدت به این صفحه سری زدند و چراغ را خاموش دیده اندTajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-13581025.post-80376454215651318422007-08-15T11:51:00.000-04:002007-08-15T11:57:56.640-04:00بیست سالگی ِ چند لحظه دیدار<div align="right"><br /><br />امروز، 15 اوت 2007، درست بیست سال از آن چند لحظه دیدار ِ پس از 13 سال می گذرد<br />بیست سال است که در فکر نوشتن خاطره آن دیدارم و تا امروز نشده بود. چند روزی است که در انتظار امروز بودم و در این فکر که چطور می شود چند دقیقه دیدار ِ در سکوت را، آنهم پس از 13 سال بی خبری، به گونه ای تصویر کرد که گویای حال و احوال آن چند دقیقه باشد<br /><br /> زمان: یکشنبه حدود ساعت 11 صبح روز 15 اوت 1987</div><div align="right"> مکان: ایستگاه مترو "سنت لازار" پاریس<br /><br />به اتفاق همسر و دخترک خردسالم وارد سکوی مسیر "شاتو دو ونسن" شدیم تا دو ایستگاه بعد خط را عوض کنیم و به دیدار دوستانی از یاران دوران دانشکده برویم<br />در انتظار رسیدن مترو نگاهم به سمت چپ چرخید. چند نفری ایستاده بودند و بر روی صندلی های انتظار سه نفر نشسته. خودش بود. به همراه مادر و پسرکی ده دوازده ساله. نگاهمان گره خورد. هر دو مات و مبهوت. بی هیچ واکنشی. صورت همان بود که 13 سال پیش در سال اول و دوم دانشکده که درس را رها کرد و ازدواج کرد و رفت. موها همان کوپ همیشگی. پیراهن، همان مدلی که آنوقت ها هم گاهی می پوشید. پارچه ای زمینه مشگی با خال های ریز سفید و آستین های کوتاه و پفی. پسرک با مادر بزرگ گرم صحبت بودند. همسر و دخترکم هم همینطور. و ما هر دو مات و مبهوت ، چشم در چشم بی هیچ واکنشی.<br />مترو وارد ایستگاه شد. درها باز شد. سوار شدیم. ما در انتهای واگن ماقبل آخر و آنها در ابتدای واگن آخر. همچنان ایستاده و بهت زده به دیوار سیاه دالانی که مترو از آن عبور می کرد نگاه می کردم. ایستگاه بعدی مترو ایستاد. چند نفری پیاده و سوار شدند. به پیاده شده گان واگن آخر نگاه کردم. ندیدم که پیاده شده باشند. مترو دوباره راه افتاد. ایستگاه بعدی ما باید پیاده می شدیم. مترو به ایستگاه"اپرا" رسید. درها باز شد. پیاده شدیم. چشم چرخاندم به سوی واگن بعدی. کنار در واگن، رو به بیرون ایستاده و نگاه می کرد. بوق بسته شدن درها به صدا در آمد. درهای واگن ها بسته شد. مترو آهسته به حرکت درآمد. هر دو چشم در چشم و بی هیچ واکنشی. حرکت مترو فاصله چشم هایمان را بیشتر و بیشتر کرد و نگاهش را به درون دالان سیاه کشاند و برد</div><div align="right"> تا حالا برده است </div>Tajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.com5tag:blogger.com,1999:blog-13581025.post-52211690805276506942007-06-14T14:23:00.000-04:002007-06-14T15:36:06.865-04:00!با دکتر اسلامی ندوشن، از میانسالی تا سالمندی<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjCZngMXuS_mrZvB7oOvZf4dZbbcCAQv2Qj48pl6VTnY_i_6UdLIgT9K10NQMwL1OoQV6Ni4bT45mFrGvnm7DoroAX1nAxaRW9nGQ7sEtsofeqoPCeqU9fIySA_Xl3EyZ3Sa6W6/s1600-h/Dr.Nadoushan&Dr.Bayani.June02-2007-IAUT+010.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5075999871267431074" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; CURSOR: hand; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjCZngMXuS_mrZvB7oOvZf4dZbbcCAQv2Qj48pl6VTnY_i_6UdLIgT9K10NQMwL1OoQV6Ni4bT45mFrGvnm7DoroAX1nAxaRW9nGQ7sEtsofeqoPCeqU9fIySA_Xl3EyZ3Sa6W6/s320/Dr.Nadoushan&Dr.Bayani.June02-2007-IAUT+010.jpg" border="0" /></a><br /><div><div><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5075998359438942866" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; CURSOR: hand; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjGRkTl-Q4UISsju7lrT79Pt12xt7jngbT9FzujOg_a-yf-G-73_jFiffFsn4RljKgPVxlf5KL51ZLmsOGnL_NaIVckPbPD1caTYAtfVwaTZU79FaRwLJknkPPE1lTCmRSuinmk/s320/Dr.Nadoushan&Dr.Bayani.June02-2007-IAUT+013.jpg" border="0" /><br /><div align="right">دکتر محمد علی اسلامی ندوشن و دکتر شیرین بیانی، همسرش، چند هفته ای میهمان شهر تورنتو بودند. دو سال پیش هم دکتر اسلامی ندوشن برای چند سخنرانی به تورنتو آمده بود. این بار به دعوت کانون کتاب و کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو دکتر ندوشن دو سخنرانی در باره زمینه های شکل گیری انقلاب مشروطه و نقش شاهنامه در زندگی و تمدن و فرهنگ ایرانیان ایراد کرد. گفت و گو با دکتر اسلامی ندوشن و دقت و سخت گیری اش را حدود سی و سه سال پیش، وقتی که او در میانسالی و اوج فعالیت های پژوهشی و آموزشی بود و من دانشجوی تازه کار روزنامه نگاری تجربه کرده بودم. این بار اما دکتر ندوشن به سالمندی رسیده، با همان تیزهوشی و دقت و انسجام عقیده با حرف های شنیدنی و من در میانسالی ، همچنان پرسنده و تشنه شنیدن حرف های استاد. در فرصت بسیار فشرده یک برنامه رادیویی چند موضوع را با دکتر اسلامی ندوشن در میان گذاشتم. متن و صدای کامل گفت و گو با دکتر محمد علی اسلامی ندوشن را <a href="http://www.radiozamaneh.org/canada/2007/06/post_57.html"><span style="color:#ff0000;">اینجا</span></a> ببینید و بشنوید</div><br /><div align="right"></div><br /><div align="right"></div><br /><div align="right"></div></div></div>Tajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-13581025.post-71597087350395516822007-06-03T22:47:00.000-04:002007-06-04T00:10:57.345-04:00!آنها و ما<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhI5SppS2DFyq6GVrbB_iPb2HpIQXl23MyoMCYEFuVxs9m17ePgh_Xy9_mC0jwq_8glCt0-LJT_1m4gk4ePeqo6eNFtOQnQzoXO4cf1hqph3X-oAShp93WCRBAAf2c5TUwPwZKc/s1600-h/lebanon.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5072053528301058626" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; CURSOR: hand; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhI5SppS2DFyq6GVrbB_iPb2HpIQXl23MyoMCYEFuVxs9m17ePgh_Xy9_mC0jwq_8glCt0-LJT_1m4gk4ePeqo6eNFtOQnQzoXO4cf1hqph3X-oAShp93WCRBAAf2c5TUwPwZKc/s320/lebanon.jpg" border="0" /></a><br /><div align="right">اين تصوير را چند روز پيش خبرگزاري فرانس پرس از بيروت مخابره كرد از مردمي كه دارند شادي خود را از تشكيل دادگاه رسيدگي به واقعه ترور <a href="http://www.smh.com.au/news/world/un-vote-hariri-suspects-to-be-tried/2007/05/31/1180205431409.html"><span style="color:#ff0000;">رفيق حريري،</span> </a>نخست وزير سابق اين كشور، ابراز مي كنند. ظاهر اين دو زن بي شك نشان از دو گونه سليقه و باور در چگونگي پوشش ودر اجتماع حضور يافتن دارد. يكي جز قاب صورت همه ِ بدن را پوشيده و آن ديگري جز آنچه را كه خود خواسته نپوشانده است</div><br /><div align="right">تصور چنين صحنه اي، در ايران كه هيچ، در ميان ايرانيان پراكنده در كشورهاي آزاد چقدر برايتان امكان پذير است؟</div><br /><div align="right">چند تا از زنان فمينيست و سكولار ايراني، از چپ چپ تا راست راست را سراغ داريد كه حاضر باشند لحظه اي براي هدفي مشترك، كه داشتن چنين هدفي خود حديث ديگري است، در كنار زني محجبه بايستند و رفتاري همسو ابراز كنند؟ و متقابلا، چند زن محجبه و متدين را سراغ داريد، كه باز براي هدفي مشترك، حاضر باشند در كنار زني آزاد پوش بايستند و اعتراض يا حمايتي يكسان را فرياد بزنند؟</div><br /><div align="right">فاصله ميان ما و آنها، با اينكه همه از يك منطقه ايم و ريشه هاي مشترك بسيار داريم به نظرفاصله اي بس دراز است، نه؟</div><br /><div></div>Tajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.com5tag:blogger.com,1999:blog-13581025.post-42031804688577417882007-05-24T11:27:00.000-04:002007-05-24T13:27:08.325-04:00رویا و نوستا لژی<div align="right">معمولا رویاها ما را به آینده می برد و آنچه را که نداریم، و نوستالژی بازگشت و یاد گذشته هاست<br />خانم دکتر شیرین احمدنیا را ندیده ام و نمی شناسم اما سرزدن به وبلاگ روان و زلالش<a href="http://www.ahmadnia.net/blog/"><span style="color:#ff0000;"> اززندگی</span></a></div><div align="right">را در وبگردی های کوتاه روزانه فراموش نمی کنم و انگار سال هاست که او را می شناسم </div><div align="right">در همان دانشکده ای به تدریس مشغول است، که سی و دو سه سال پیش شاگرد آنجا بودم و قرار بود دوازده سال پیش پس از خاتمه تحصیلات به آنجا برگردم که نشد و از میان راه به اینسوی جهان پرتاب شدیم</div><br /><div align="right">چند روز پیش در پستی، به نقل از پست دیگری، ایشان اشاره ای کرده بودند به فضای دانشکده علوم اجتماعی و ارتباطات علامه طباطبائی، که همان دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی پیش از انقلاب باشد. در کامنت کوتاهی برای ایشان نوشتم که این یادآوری مرا نوستالژیک کرد و امروز دیدم که چند تصویر از فضای دانشکده گذاشته اند که یاد گذشته ها را دستکم برای من تازه تر کرد</div><br /><div align="right">آن روزها از خیابان، آن چند پله را که بالا می رفتیم اتاق نگهبانی بود با آن چهره های مهربان و دوست داشتنی؛ پیش از آنکه وارد حیاط شویم، دست راستمان سالن 100 بود و راه پله ها به زیرزمین و کافه تریای پر از دود و قهقهه، و گوشه و کنار، خلوت های دو نفره دل داده ها؛ وارد حیاط که می شدیم، باغچه بزرگ و زیبا دست راستمان بود و اتاق ورزش پشت آن با زنده یاد <strong>محمود منصفی؛</strong> دست چپ مان نرده های باز رو به خیابان کناری بود و چند نیمکت؛ از زیر آفتاب گیر که رد می شدیم کنار در ورودی ساختمان اتاق امور دانشجویی بود و <strong>آقای سجادی</strong> و روبرو اتاق فتوکپی و صدای ماشین های استنسیل؛ راهروی طبقه همکف همان است که بود. آتلیه عکاسی <strong>آقای معصومی</strong> و اتاق حروفچینی و گارسه ها و حروف سربی؛ طبقه دوم و سوم کلاس ها بود با همین صندلی ها ی پشت چوبی که بی شک روی همه ِ آنها نشسته ام؛ طبقه چهارم اتاق اول بالای پله ها مرکز تحقیقات بود با جوانی لاغر اندام و چابک که دانشجو بود و حالا شده است <strong>دکتر محسنیان راد؛</strong> دو طرف راهرو اتاق بزرگ استادان بود و چایخانه ویژه آنان، دفتر روسای گروه روابط عمومی بود با آن مرد سپید موی انگلیس مآب، زنده یاد <strong>دکتر حمید نطقی،</strong> و رئیس گروه روزنامه نگاری، <strong>دکتر صدرالدین الهی</strong> که عمرش دراز باد؛ و آن اتاق کوچک پر از کتاب و درش همیشه باز با آن بزرگ مرد کوچک اندام، <a href="http://www.radiozamaneh.org/special/2007/05/post_223.html"><span style="color:#ff0000;">رضا مرزبان</span></a>؛ و اتاق <strong>دکتر ابوالقاسم منصفی</strong> معاون دانشکده و اتاق پر از مهر و متانت و جدیت همیشه استاد، <a href="http://www.motamednejad.com/"><span style="color:#ff0000;">دکتر کاظم معتمدنژاد،</span> </a>که بزرگترین حق استادی را او بر گردنم دارد و دلسوزانه استاد راهنمای رساله دکترایم بود و عمرش تندرست و پردوام باد<br />نمی توانم این گردش نوستالژیک در این فضا را بی یادی از آن کتابخانه ته راهرو تمام کنم که چه آرامشی به ما می داد</div><br /><div align="right"></div><br /><div align="right">سپاسی دوباره، خانم دکتر احمدنیا </div>Tajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-13581025.post-4121927537876439542007-05-22T12:36:00.000-04:002007-05-22T13:03:42.374-04:00!فاصله دو شادی<div align="right">شادی اش بیش از آن بود که صبر کند. همین چند دقیقه پیش، از محضر که بیرون آمده بود، از خیابان تماس گرفت و به این سر دنیا خبر داد، که "تمام شد. امضاء کردیم و خلاص!". وخواست که به شادی اش گیلاسی بنوشیم. لابد طرف دیگر هم همین شادمانی را مزه مزه می کند</div><div align="right">انگار همین دیروز بود، یعنی همین پنج ماه پیش بود، که شادی آغاز زندگی اشان را خبر دادند و تبریک گفتیم</div><div align="right">زمان دارد زندگی های مشترک را سریع می بلعد. زمانه ای که به هم رسیدن ها و جدائی هاش هر دو شادی آفرین اند، دوران تازه ای نیست؟</div>Tajdolatihttp://www.blogger.com/profile/05762234641170725342noreply@blogger.com1