Friday, December 29, 2006

بچه ها جمع شوید تا برویم سر کلاس!


تصویر هایی که می بینید درس هایی از کتاب فارسی کلاس دوم ابتدایی است که من خوانده ام
اگر کسی کتاب فارسی دوم ابتدایی حالا را دم دست دارد، مقایسه شکل و محتوای دو کتاب با فاصله ای 46 ساله
خالی از لطف نخواهد بود



















بچه ها ... 2









Thursday, December 28, 2006

فلاش بک!

داستان دهقان فداکار ظاهرا از معدود وقایعی است که از سالهای پیش از انقلاب تا کنون بی آنکه تغییری در شکل و محتوای آن داده شود همچنان در کتاب های درسی دوره ابتدایی در ایران نقل می شود. خبرگزاری فارس قهرمان آن داستان را پیدا کرده و گفت و گویی با او انجام داده که خواندنی است.
بی درنگ پس از خواندن این مطلب سر وقت کتابخانه جمع وجور شخصی ام رفتم و یکی از بهترین و خاطره انگیز ترین سوغاتها وهدیه هایی که در این 27 سال زندگی دور از خانه دریافت کرده ام را یافتم و با فلاش بکی به سال هایی دور کلی کیفور شدم.
کتاب درسی کلاس دوم دبستانم را دارم. با صفحاتی زرد شده به جبر عمری 46 ساله. اگر سنم را می جویید، متولد 1332ام.
کتاب، جلد شده با کاغذ روزنامه (صفحه نخست روزنامه کیهان پنجشنبه 6 مهر ماه 1340 شمسی)، و شیرازه ای مهار شده با تکه ای پارچه چهارخانه که به گمانم از پارچه پیراهنی است که می پوشیده ام. کتاب در گوشه ای در این سال های دراز افتاده بوده و به همت و توجه مادر سال پیش برایم به ارمغان فرستاده شد. تصویرهای مطالب کتاب را به تدریج به نظرتان خواهم رساند. برای میانسالان و بزرگترها یاد آور خاطره هاست و برای جوانترها نگاهی به گذشته ها.
اما، جلد کاغذ روزنامه ای، حاوی خبرها و مطالبی است که دریغم آمد چندتایی را نبینید و نخوانید.
یکی از عواقب ابتلا به "ویروس" حرفه روزنامه نگاری هم این کارهاست.




کیهان- پنجشنبه 6 مهرماه 1340 شماره 5467

در سوریه یک کودتای نظامی بوقوع پیوست

عراق مجددا بانگلیس اعتراض کرد

میزان تلفات شورش اخیر بسیار سنگین بوده است

بفرمان شاهنشاه، بنیاد پهلوی از املاک مجزا گردید و با سرمایه ده میلیارد ریال فعالیت خود را آغاز خواهد کرد

وزیر خارجه با معاون وزارت خارجه آمریکا مذاکره کرد. کمک آمریکا بایران با توجه بموقعیت سیاسی و اقتصادی این کشور صورت می گیرد

در تبریز زنی کودکی زایید که 7 کیلو و 300 گرم وزن دارد

علت منع واردات گالش و انواع کفشهای لاستیکی

و چند آگهی

بیماریهای آمیزشی، مجاری ادرار، سستی و ناتوانی مردان

میدان بهارستان خیابان صفیعلیشاه، دکتر یحیی صدری

ته دانسان با شکوه در هتل ونک از ساعت 5 تا 7 بعد ازظهر جمعه

با آهنگهای جدید ارکستر ئی داندیز

درمان قطعی سوزاک

تازه و کهنه و تقویت قوای تناسلی. دکتر جناب زاده، دارای گواهینامه از دانشکده طب فرانسه

صبح و عصر خیابان منوچهری مقابل کوچه ژاندارک

کلینیک استتیک دکتر آیدین و انستیتوی نگهبان زیبایی به خیابان فرصت- شماره 110 مقابل بیمارستان نامداران منتقل شد

کلاسهای موسسه ملی زبان انگلیسی

شاه رضا- چهارراه کاخ- شماره 54

اطلاع

قیمت خانه های دو طبقه ما با پنج اطاق و یک هال و تراس و حمام کامل و سایر لوازم و لوله کشی و برق دائم و 225 متر زمین در خیابانهای اسفالت و درخت کاری شده واقع در تهران پارس بین 000و710 و 695000 ریال نقد می باشد و باقساط هم با توافق حضوری و حداکثر 30 ماهه فروخته می شود

Sunday, December 24, 2006

سلام

با درود و احترام

آنچه می خوانید چیزهای بیشتری نیست که در باره من نمی دانسته اید. این، نخستین پست وبلاگی یک تازه وارد است به این فضای مجازی. پس جز برخی از دوستان، آنهم تا اندازه ای، هیچ از من نمی دانید.

1 - از نخستین هفته های آغاز وبلاگ نویسی فارسی تا حالا که خودم شاید نوپا ترینش باشم همانقدر وبگردی و "ولبگردی" کرده ام که روزنامه خوانی و" روزنامه کاری"، که کارم بوده است. از وبگردی ها بسیار آموخته ام و "ولبگردی" ها هم تفنن و گذران اوقات فراغتم بوده و هست. در اغلب بحث ها و جدل های وبلاگی حرف هایی برای گفتن داشته ام، اما بر روی کاغذ نوشته ام و جایی انداخته ام. در این مدت باره ها و بار ها خواسته ام به جمع وبلاگیان بپیوندم اما ترس و تنبلی و بی وقتی و بسیاری توجیهات دیگر نگذاشته است. ترس از نوعی برهنه شدن در برابر جمعی نادیده. با اینکه از ایستادن در برابر و حرف زدن با جمع های واقعی بسیار راحتم وهمیشه بخشی از کار و فعالیت هایم بوده است.

2 - از دیروز، حال آدمی را دارم که دوست داشته شنا یاد بگیرد. ماه هاست دست دست کرده که یاد گیری شنا را از کجا و چگونه آغاز کند و همچنان کنار استخر ایستاده و نظاره می کند. دوستانی چون حسین و نیکان و چند تایی دیگر بار ها گفته اند و می گویند چرا نمی بلاگی. که ناگهان دوست دیگری، مجید، که سال پیش دستم بگرفت و اسباب تاتی کردنم در وبلاگستان را هم آغاز کرده بود زنگ زد و پس از حال و احوال گفت می خواهد در این " یلدا بازی" من را هم به بازی بگیرد و با اصرار هولم داده است در این " استخر" یا شوتم کرده است در این فضا و از دیروز دارم دست و پا می زنم با راه روش های وبلاگ داری.

3 – می دانم خانه به هم ریخته است و ایراد بسیار دارد. از رنگ و رو تا شکل و شمایل. به بزرگی و خوش سلیقگی و دانسته هاتان از تکنولوژی ارتباطی ببخشید.

4 - رسم ادب معرفی بیش از این می طلبد. اجازه دهید نفسی بالا بیاید، بعد. نقدا همین را داشته باشید که زیاد اهل تعارف نیستم، به هیچ شکلش.

5 – به خودم اجازه نمی دهم کسانی را به بازی دعوت کنم چون تازه واردم، وهم اینکه همه ی بزرگان بازی کرده اند ولابد در سوت پایان بازی هم دمیده اند