Friday, November 23, 2012

همه در برابر آیینه‌ایم!

این گفته که ایران این روزها در بحرانی‌ترین شرایط تاریخی قرار گرفته است، به ظاهر سخنی تکراری است و در سی و دو سه سال گذشته بارها و در مناسبت‌های گوناگون بیان شده است. اما همه‌ی نشانه‌های موجود، از شرایط اقتصادی در حال انفجار(سقوط ارزش ریال تا حد بی‌ارزش ترین واحد پولی جهان)، تا شمشیرکشی‌های آشکار جناح‌های درون رژیم در بالاترین رده‌ها(سخنان روز سه شنبه آقای رئیس جمهور و تنش‌های خیابانی روز بعد)، تا اثرات هولناک تحریم‌های اقتصادی بین‌المللی بر زندگی روزانه قشرهای متوسط و آسیب‌پذیر جامعه(یعنی بخش عظیمی از مردم ایران)، تا وحشت ناشی از آویختن شمشیر جنگ برسر مردم ایران(توسط دولت اسراییل و حامیان مستقیم و غیر مستقیم ِ ایرانی و غیر ایرانی سیاست‌های جنگ‌طلبانه این کشور)، تایید می‌کند که شرایط کنونی به واقع حساس‌ترین و بحرانی‌ترین روزها برای ایران و ایرانیان است. پیش بینی اینکه در روزها و هفته‌های آینده شاهد چه حوادث و رویدادهایی خواهیم بود نیز به دلیل پیچیدگی شگفت‌انگیز مسائل داخلی ایران تقریبا غیرممکن است. واکنش مردم ایران در مقابل وضعیت موجود و میزان تحمل و یا اعتراض‌شان امری است کاملا ناشناخته و تجربه‌های متعدد گذشته بخوبی نشان داده است که هرگونه توصیه و درخواستی که از سوی ایرانیان خارج از کشور خطاب به مردم درون ایران فرستاده شده، یا با بی‌اعتنایی مطلق از سوی قشرهای گوناگون مردم روبرو شده و یا با نشان دادن رفتارهایی غیر قابل تصور، برای خارج از کشوری‌ها، تقریبا همیشه شگفتی آفریده‌اند. در میان ایرانیان خارج از کشور اما، تنها افراد و گروههایی پیش بینی‌های آماده و مشخص برای آینده ایران ارائه می‌کنند که یا به دلیل بی دانشی عمومی توان شناخت پیچیدگی‌های مسائل سیاسی و اجتماعی داخل ایران را ندارند، یا پیش بینی‌های گوناگون‌شان نه از بی دانشی، بلکه به جهت مردم فریبی و زمینه‌سازی برای جا انداختن خواسته‌ها و تمایلات سیاسی- ایدئولوژیکی‌شان است، و شاید هم به هر دو دلیل سرنوشت آینده کوتاه و میان مدت ایران و ایرانیان را با قاطعیت تصویر می‌کنند و برای همه‌ی پرسش‌های دشوار و پیچیده، پاسخ‌هایی ساده و آماده ارائه می‌کنند. به هر روی و در چنین شرایطی یک پرسش اساسی در برابر ایرانیان پراکنده در خارج از ایران طرح می‌شود و آن اینکه آیا باید بی هیچ حرکتی نشست و روبدادها را نظاره کرد؟ و یا می‌توان در اندازه توان و امکانات موجود شخصی و گروهی و در جهت منافع عمومی ایرانیان احساس مسئولیت کرد و حرکتی انجام داد؟ روشن است که تعریف و تعبیر مشخص و مورد پذیرش اکثریت ایرانیان، چه در درون و چه بیرون از کشور نیز، از منافع ملی، وجود ندارد. در داخل کشور به دلیل وجود فضای ارعاب و فشار و سرکوب و سانسور و نیز تحمیل تعریفی حکومتی از منافع عمومی مبتنی بر ایدئولوژی مذهبی- نظامی، امکان بحث و گفتگو پیرامون منافع ملی ایرانیان وجود ندارد. در بیرون از ایران نیز مهاجران پراکنده در کشورهای گوناگون به دلایل بسیار نه توانسته‌اند و نه می‌توانند به تعریفی روشن و مشخص از منافع ملی سرزمین مادری و هموطنان‌شان برسند. در چنین شرایطی اگر هم احساس مسئولیتی در میان گروهی از ایرانیان مهاجر نسبت به وطن و هموطنان‌شان بوجود آید آنرا در چه قالب و به چه شکلی می‌توانند بیان کنند؟ یکی از مشکلات ساختاری و ناگزیر ایرانیان خارج از کشور در زمینه کنش و واکنش نسبت به ایران و ایرانیان نیز این مسئله است که اگر چه ادعا می‌شود بیش از سه، چهار و حتی پنج میلیون ایرانی( بی هیچ پشتوانه و استناد پژوهشی) در خارج از کشور زندگی می‌کنند، اما فقط درصد بسیار ناچیزی از این تعداد «ایرانی»، به معنی واقعی کلمه دغدغه‌ی وضعیت و سرنوشت ایران و ایرنیان را دارند. نکته‌ای که همیشه در مورد جمع ایرانیان مهاجر و توانایی‌ها و دغدغه‌هایشان نسبت به ایران و ایرانیان فراموش می‌شود این است که گروهی بزرگ از این جمع، به دلیل دوری جغرافیایی و زمانی از جامعه ایران و نداشتن هیچگونه دلبستگی و وابستگی مالی و عاطفی با سرزمین مادری و درگیری با شرایط و ضرورت‌های زندگی در مهاجرت نه می‌خواهند و نه می‌توانند «قدمی» یا «قلمی» و یا «درمی» در مسیر همیاری و همفکری با ایرانیان درون کشور هزینه کنند. نکته مهم دیگری که هرگز مورد توجه قرار نمی‌گیرد این است که سرنوشت ایران و ایرانیان برای تقریبا همه‌ی نسل دوم مهاجران( چه آنها که در مهاجرت به دنیا آمده‌اند و چه آنها که در سنین کودکی و خردسالی به همراه خانواه‌هایشان مهاجرت کرده‌اند) دارای کمترین اهمیت است و ایرادی هم به آنان وارد نیست. این گروه از «ایرانیان» در جهان ذهنی و ارزشی دیگری در مقایسه با پدران و مادرانشان زندگی می‌کنند و شاید جز نام و پیشینه‌ی فرهنگی ارتباط دیگری با کشور ایران و شهروندان ایران نداشته باشند. می‌ماند آن گروه از ایرانیان که در طول بیش از سه دهه گذشته و حتی پیش از آن، در سنین جوانی و میان‌سالی و بیشتر، با کوله‌بار ذهنی و فرهنگی پرورش یافته در سرزمین ایران، خواسته یا ناخواسته، به رنج و دشواری و یا آسودگی و رفاه، کوچ کرده و در جهان پراکنده شده‌اند و زندگی‌شان بی تاثیر از رویدادهای سیاسی- اجتماعی میهن‌شان سپری نمی‌شود. برای این گروه با هر گرایش سیاسی، قومی، زبانی، مذهبی و غیره سرنوشت ایران و ایرانیان مهم است و نسبت به تغییر و تحولات درون ایران به هرشکلی کنش و واکنش نشان می‌دهند. از میان این گروه از ایرانیان مهاجر نیز بخشی رفتارها و حساسیت‌ها و تلاش‌هایشان در جهت دستیابی به خواسته‌ها و جاه‌ طلبی‌های فردی، گروهی، حزبی، فرقه‌ای و مادی است و از به‌کارگیری هر روش و ابزاری و حمایت آشکار و پنهان از هر سیاستی با هر هزینه تحمیل شده به مردم ایران ابا ندارند، و گروهی دیگر که دغدغه واقعی آنها همیاری و همفکری با ایرانیان درون کشور برای دست‌یابی به مطالبات آزادیخواهانه و بهروزی و سربلندی سرزمین و فرهنگ ایرانی است. در شرایطی پرتنش این روزها، که سایه شوم جنگ برسر سرزمین و مردم ایران، روز را سیاه و شب را سیاه‌تر کرده است، مهمترین وظیفه و احساس مسئولیت این گروه از ایرانیان پراکنده در جهان چه می‌تواند باشد جز همصدایی و همراهی برای مخالفت با هرگونه جنگ و مداخله نظامی در ایران و همزمان محکوم کردن رفتارهای آزادی‌کش و زندگی سوز رژیم و حکومتی که برای اکثریت عظیمی از مردم ایران جز رنج و شوربختی به‌بار نیاورده است؟ شرکت هر چه گسترده‌تر در تظاهرات ضد جنگ روز شنبه شش اکتبر در مرکز شهر تورنتو «قدم» بسیار کوچکی در مسیر انجام وظیفه ملی و حفاظت از منافع ملی ایرانیان است. شرایط کنونی آیینه‌ای در برابر همه‌ی ما قرار داده است که همه یکدیگر را مشاهده کنیم.

No comments: